مهيار عليزاده، مهران مديري و آلبوم جديدشان
تاریخ انتشار: ۶ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۰۶۴۳۱۷
خبرگزاري آريا - وب سايت موسيقي ما: پنج سال پيش در چنين روزهايي زمزمههاي انتشار آلبومي با صداي «عليرضا قرباني» به گوش ميرسيد که خيليها شناخت دقيقي از خالقش نداشتند. اما «مهيار عليزاده» سال 91 و آلبوم «حريق خزان» اين روزها در جايگاه متفاوتي قرار دارد.
او علاوه بر اينکه پرکارتر از گذشته شده، چند آلبوم مهم را در دست انتشار دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اين آثار و همچنين بحث در مورد برخي مسائل فراموسيقايي بهانه گفتگوي مفصل ما با مهيار عليزاده بود. اين آهنگساز گلايههاي جدي نسبت به مسائلي نظير خوانندهسالاري، سلبريتيشدن برخي افراد و پوپوليسم در هنر داشت. اين گفتگو که پس از مدتها سکوت مهيار عليزاده انجام شده را حتماً تا پايان بخوانيد:
يکي از مهمترين آلبومهايي که در دست انتشار داريد، آلبوم مشترک «عليرضا قرباني» و «همايون شجريان» است. اين آلبوم از سال 92 قرار است منتشر شود. فکر نميکنيد انتشار آن با تأخير زيادي همراه شده؟
البته ما توليد را از سال ٩٢ شروع كرديم و طبيعي است که انتشار در همان سال ناممكن باشد. اينقدر از من در مورد اين آلبوم سوال ميشود كه واقعاً ديگر توضيح برايم سخت شده. اين آلبوم را چند وقت پيش مَستر کرديم و تا آنجايي كه من ميدانم، مجوز شعر و موسيقي آن صادر شده است. حتي براي طراحي جلد هم اقدام شده است. اين اثر قرار بود اواخر سال 95 منتشر شود؛ اما آلبوم «رگ خواب» به بازار آمد. بنابراين سال ٩٦ ميتواند زمان انتشار باشد. آلبوم «رگ خواب» موسيقي فيلم است و يك آلبوم موسيقي مستقل نيست. به همين خاطر بايد با فاصله مناسبي از نمايش فيلم منتشر ميشد و مؤلف ترجيح داد كه قبل از انتشار، اين اتفاق بيفتد. تأخير در انتشار آلبوم مشترک، فقط به دليل ترافيک کارهاي آقاي شجريان، آقاي قرباني و بعضاً سفرهاي مكرر من و مشکلات هماهنگي بين ما سه نفر است.
نام اين آلبوم چيست؟
افسانه چشمهايت.
پس از سه چهار سال که دوباره اين اثر را گوش ميکنيد، از نگاه امروزتان به اندازه همان زمان رضايتبخش است؟
اين اثر هر زمان منتشر شود، براي شنوندهها جذاب خواهد بود. از اين موضوع اطمينان كامل دارم. اما هر هنرمندي، حسي که روز اول به خلق اثرش دارد را ديگر پيدا نخواهد كرد. البته من هنوز هم گاهي اين آلبوم را گوش ميكنم. قطعاتي در اين آلبوم هست كه فكر ميكنم فضاي كاملاً نو و بكري دارد. اگر همين الان بخواهم اين آلبوم را دوباره و از نو آهنگسازي كنم، بخشي از قطعاتش را حذف و جايگزين ميكنم. نه اينکه خواننده ديگري آن را بخواند؛ کلاً کنار ميگذارم و قطعهاي نو وارد خواهم كرد. علاوه بر آن، چند قطعه در اين مجموعه هستند که بعدتر ساخته شدهاند و تفاوت ملموسي با بقيه آثار دارند و اين رنگبندي متفاوت فضا كاملاً نمايان است. نميخواهم بگويم بهتر يا بدتر هستند اما در حقيقت فضاهاي متفاوتي دارند.
تمامي قطعات مشترک و دوصدايي هستند؟ يا فقط «افسانه نيما» مشترک است؟
همه قطعات به جز دو قطعه، مشترکاند. يک قطعه مختص همايونخان شجريان و يک قطعه مختص عليرضاجان قرباني است كه البته روند داستان اينگونه به پيش رفته است.
اين يک تجربه ايدهآل براي هر آهنگسازي است که آلبومي را با دو خواننده مطرح کار کند.
بله. به هرحال فکر ميکنم هر آهنگسازي دوست داشته باشد دو خواننده در اين سطح، ساختههايش را بخوانند. شايد تا آخر عمر من يا هر آهنگساز ديگري، چنين اتفاقي تکرار نشده و همکاري مشترک همايون شجريان و عليرضا قرباني براي هميشه در تاريخ ثبت شود. بنابراين يكي از مهمترين فعاليتهاي هنري عمر من خواهد بود.
طي چند وقت اخير شايعاتي هم مطرح شد مبني بر اينکه در پروژه توليد اين اثر، اختلافاتي پيش آمده است. اين موضوع صحت داشت؟
نه، بازار شايعه داغ است. در جريان توليد اين آلبوم، هيچ اختلافي پيش نيامد. بحثهاي کاري بين ما سه نفر هميشه در جريان بوده؛ اما موردي نبوده که مانع انتشار يا توقف همكاري شود. برعكس باعث دوستي بيشتر ما سه نفر شده و به نظرم اين بهترين دستاورد اين مجموعه است و از اين كه سرآغاز اين دوستي نزديكتر من بودم، به خودم ميبالم. اتفاقاً دو سه ماه پيش، حين مسترينگ اين آلبوم، در منزل رضا صادقي -كه مسئوليت ميكس و مَستر آلبوم با او است- با همايونجان پلياستيشن بازي کرديم و از او شكست خوردم! اما گفتم تمرين ميکنم و برميگردم و بايد همين روزها دوباره با او بازي کنم و متأسفانه عليرغم ميل باطنيام، بايد شكستش دهم!
آقاي قرباني و شجريان تلاشي براي انتشار سريعتر اين آلبوم ندارند؟
هر كدام از آنها و حتي خود من، آلبومهايي با تهيهکنندههاي مختلف در دست انتشار داريم كه ميبايست با فاصلههاي منطقي از هم منتشر شوند.
جدا از اين اثر، گويا سه آلبوم ديگر هم در دست انتشار داريد.
توليد آلبوم «يار تويي» با صداي «مهران مديري» رو به اتمام است. آلبوم مشتركم با «فردين خلعتبري» و «محمد معتمدي» هم تحويل ناشر داده شده و يک آلبوم هم با صداي «هادي فيضآبادي» دارم.
اسم آلبوم محمد معتمدي که شما و فردين خلعتبري آهنگسازانش هستيد، چيست و چه جزئياتي دارد؟
اسم اثر «در بندر آبي چشمانت» است. سه قطعه از اين آلبوم را فردين ساخته و چهار قطعه را من که البته دو قطعه از اين چهار قطعه، به هم متصل و دو اپيزود يك اثر هستند. ابتدا تصميم داشتيم که قطعات را به صورت مشترک آهنگسازي کنيم اما ديديم که خيلي كُند و دشوار خواهد شد. از شعر شاعران مختلفي هم در اين آلبوم استفاده كردهايم. از ترجمه شعرهاي خارجي تا سرودههاي کلاسيک و شعر نو. کارهاي قديمي را بيشتر من و کارهاي جديد را فردين استفاده کرده؛ ولي من يک شعر جديد هم از آقاي «محمدعلي بهمني» دارم. آلبوم «در بندر آبي چشمانت» براي من پروژه بسيار باارزش و شيريني است. خصوصاً که در آن با فردين خلعتبري همکاري کردهام و محمد معتمدي به عنوان خوانندهاي بزرگ و مسلط، به بهترين شكل ممكن قطعات را خوانده است. اين آلبوم در دو استوديو ضبط و ميكس شده. اركستر در استوديوي تلويزيون شهر پراگ توسط اركستر «متروپوليتن» و ضبط وكال و ميكس در استوديوي كنگان پارسه (كرگدن).
اين اتفاق همکاري دو آهنگساز در يک آلبوم موسيقي ايراني هم کمسابقه است.
در حوزه موسيقي پاپ معمولاً چنين اتفاقي زياد رخ ميدهد؛ ولي در موسيقي ايراني يا موسيقيهاي جدي معمولاً مرسوم نيست. هدف ما واژه اولين يا کمنظير نبوده و نيست. من و فردين دوست داشتيم اين همکاري را انجام دهيم و داديم. به همين سادگي. اتفاقاً قرار است طي روزهاي آينده با او يک پروژه ديگر تعريف کنيم. فکر ميکنم کنسرت اين آلبومها هم به زودي فرا برسد و جذاب خواهد بود.
چرا به روال سابق، همچنان از حضور عليرضا قرباني به عنوان خواننده بهره نبرديد؟
من به جز آلبومهاي «حريق خزان» و «دخت پريوار»، يک آلبوم ديگر هم با آقاي قرباني دارم. به همين دليل بهتر است که بتوانيم به همديگر فرصت تجربه فضاهاي جديد را بدهيم. عليرضا با آهنگسازان ديگر و من هم با خوانندگان ديگر. اين كمك خواهد كرد كه هيچكدام دچار يکنواختي نشويم. شايد همکاري من با محمد معتمدي بتواند بخش ديگري از ابعاد آهنگسازي من را شکوفا کند كه تا به حال شنيده نشده.
جالب است که قرار بود اين آلبوم هم سال گذشته به بازار عرضه شود.
حدود چهار ماه پيش، اين آلبوم مَستر شده و در اختيار ناشر قرار گرفته که متأسفانه هنوز آن را منتشر نکردهاند. به هر حال اين انتشارات اگر بيشتر تعلل کنند، من مجبورم آلبوم را به تهيهکننده ديگري واگذار كنم.
شما در يک آلبوم با دو خواننده همکاري کردهايد و در آلبوم ديگري با يک آهنگساز ديگر. اين همکاريهاي جمعي در موسيقي ايران کمتر رخ ميدهد.
ببينيد، با اينکه آدمهاي زيادي اطراف من هستند، اما دوستان کمي دارم که با آنها بسيار راحتام و ميتوانم همکاري داشته باشم. مثلاً رابطهام با «فردين» بسيار نزديک است و رابطه كاري و دوستي من با عليرضا قرباني به شکلي است که اگر تماس بگيرم و جواب ندهد، قطعاً نگرانش ميشوم. وقتي رابطه عاطفي بين دو يا چند نفر ايجاد شود، کارها خيلي راحتتر پيش ميرود؛ اما اگر اين رابطه وجود نداشته باشد، اصلاً اجازه نميدهم که طرف مقابلم در کارم دخالت کند و طبيعتاً شرايط همکاري من با آنها هم متفاوت خواهد بود.
برسيم به آلبوم «يار تويي» با صداي مهران مديري و اينکه اين آلبوم در چه ژانري است؟
واقعاً نميدانم اين آلبوم را در چه سبکي دستهبندي كنم. معمولاً به اين قضاياي پيشپا افتاده فكر نميكنم. اين مسائل سالها است كه در هنر روز دنيا حل شده و مرز بين هنرها قابل تشخيص نيست؛ ولي موزيسينهاي ما همچنان اصرار دارند كه كار يكديگر را با چسباندن برچسبهايي مانند پاپ، سنتي، جدي و... تخريب كنند كه خب راه به جايي ندارند.
براي شما يکي از قطعات اين مجموعه را پخش ميکنم و اگر متوجه شديد چه سبکي دارد به من هم بگوييد! [قطعه «يار تويي» از اين آلبوم را پخش ميکند.] در اين آلبوم فضاي الکترونيک و آکوستيک و زهي و کُر داريم و همينطور سازهاي غيرمعمول مانند دودوك! اما به هر حال امکان ندارد که شعر مولانا پاپ شمرده شود؛ چون اولين اِلِمان موسيقي باکلام پاپ، اين است که قشر اعظم جامعه متوجه معناي شعر بشوند كه خب راجع به اين آلبوم صدق نميكند. البته اگر بود هم هيچ ايرادي نداشت. به نظرم آلبوم مهران مديري از فيلد پاپ خارج است و فکر ميکنم اگر مُصر باشيم كه بدانيم به ژانري شبيه است، فيوژن يا پراگرسيو فيوژن براي ژانر اين آلبوم از همه مناسبتر است. ضمن اينکه اسم آلبوم هم هنوز نهايي نشده است.
اصلاً همکاري شما از کجا شکل گرفت؟
من براي تيتراژ سريال «زعفراني» به كارگرداني حامد محمدي که نوروز 95 پخش ميشد، با آقاي مديري تماس گرفتم و پذيرفتند كه تيتراژ را اجرا كنند. آقاي مديري گفتند که اگر وقت اجازه دهد، تيتراژ مجموعه «دورهمي» را هم آهنگسازي كنم و پس از موفقيت اين تيتراژ، تصميم گرفتيم كه توليد آلبوم را آغاز كنيم. هماكنون اسپانسر پروژه، شركت «اول ماركت» است. ابداً فکر نميکردم کار در اين فضا شکل بگيرد. تصور من اين بود که تصنيفهايي نظير کارهاي گذشته ايشان داشته باشيم؛ ولي در حال تجربه فضاي نويي هستيم.
چند وقت است که روي آلبوم مهران مديري کار ميکنيد؟
از فروردين سال گذشته که تيتراژ «دورهمي» را ساختم تا الان به شكل مستمر مشغول کاريم و تقريباً پرکارترين آلبوم من بوده است. هر قطعه را پنج يا شش مرتبه ضبط كرديم تا به ايدهآل برسيم و شما ببينيد که آقاي مديري با آن مشغله فراوان، چهقدر زمان براي اين اثر گذاشتهاند و اين برايم قابل احترام است. ابتدا قرار بود که از شعرهاي نو استفاده کنيم و حتي من چند قطعه با اين اشعار آماده كردم که خواندند؛ ولي بعد، از آن صرفنظر کرديم. در ابتداي مسير، دوست داشتم که ايشان اشعار کلاسيک بخواند و به او پيشنهاد دادم که مردم و خصوصاً جوانها شما را خيلي دوست دارند و اگر شعر كلاسيك از زبان شما براي مردم خوانده شود، ارتباط عموم مردم با اين اشعار بسيار بيشتر خواهد شد و ديديم كه پس از انتشار قطعه «يار تويي» اين اتفاق افتاد و اين ميتواند مهمترين دستاورد يك آلبوم موسيقي باشد. ادبيات غني ما، ريشه و فرهنگ ما است و وظيفه هر هنرمندي است كه ريشه خود را بشناسد و بشناساند. مهران مديري اصرار داشت سرودههايي از مولانا را انتخاب کنيم که کمتر استفاده شدهاند. مطمئنام که چهار يا پنج ميليون نفر آلبوم مهران مديري را با سروده مولانا خواهند شنيد و اين ارزش دارد. قطعاً كار من هم بسيار بسيار سختتر از قبل خواهد شد.
مهران مديري معمولاً در کارهاي سينمايي و تلويزيوني بسيار سختگير است؛ ولي احساس ميشود براي اولينبار او به صورت کامل خودش را در اختيار اين پروژه قرار داده است.
مهران مديري در اين آلبوم هم کارگرداني ميکند و با احترامِ متقابل، همفکري ميکنيم. او در موسيقيها و شعرها هم نظر ميدهد و در عين حال، نظرات من را هم به خوبي گوش ميکند. در مجموع، براي من پروژه جالبي است. مديري براي فعاليتاش در عرصه موسيقي ارزش و جديت بسيار زيادي قائل است و من به اين جديت احترام ميگذارم. ضمن اينكه او شخصيت فوقالعاده دوستداشتنياي دارد.
با تمام احترامي که براي مهران مديري قائليم، عجيب نيست که آهنگسازي که با چهرههايي نظير عليرضا قرباني، همايون شجريان و محمد معتمدي کار کرده، براي هنرمندي آهنگ بسازد که اگرچه در زمينه کاري خود بسيار مشهور است، اما در آواز چندان سابقهاي ندارد.
من تيتراژ مجموعه «دورهمي» را ساختم و ايشان خواند و مردم هم غير از تلويزيون، اين آهنگ را در پلِيليست موبايلشان دارند و گوش ميكنند. پس به اندازه خودش بسيار موفق بوده. در مجموع، مهران مديري براي من كاراكتر جذابي دارد كه در همنشيني با او، سعي ميكنم از او ياد بگيرم.
به عنوان يک آهنگساز حرفهاي، نظرت درباره تواناييهاي موسيقايي مهران مديري چيست؟
مهران مديري هوش موسيقي زيادي دارد. اينجا دو قضيه مطرح است؛ يکي توانايي خواندن و تکنيک است و ديگري، رنگ صداي خواننده. رنگ صوتي صدا يک بحث سليقهاي است و به نظر من، بخشهايي از رنگ صوتي هر آدمي -به شرطي كه برايش درست نوشته شود- ميتواند دوستداشتني و گوشنواز باشد. طبيعتاً من تمام آثاري که ايشان قبلاً به عنوان خواننده اجرا کرده را دوست ندارم و برخي از آنها مورد قبولم بودند. ساختار تيتراژ «دورهمي» به موسيقي جَز نزديک است و متفاوت بود با آنچه آقاي مديري قبلتر در مقام خواننده اجرا كرده بودند. زماني که اين کار را ساختيم، خيليها تعجب کردند و گفتند که مگر ايشان ميتواند اينطور هم بخواند؟ فضاي کنوني آلبوم هم بهگونهاي است که اگر کسي بشنود، باز هم ميپرسد مگر او ميتواند اينگونه بخواند؟ در حال استفاده از بهترين قابليتهاي صداي ايشان هستيم و خودشان هم از تواناييهايشان به خوبي استفاده ميکنند.
به نظر ميرسد کاراکتر صداي او را تغيير دادهايد. چرا هيچ ردي از فضاي قبلي مهران مديري در همکارياش با شما وجود ندارد؟
در اين پروژه، من و مهران مديري در حال ساخت کاراکتر موسيقايي جديدي از او هستيم و فكر ميكنم درست پيش رفته. به طور کل از کارهايي که تا امروز با مهران مديري ساختهايم، راضيام و فکر ميکنم در آينده هم همينطور باشد. درباره آلبوم مهران مديري بايد بگويم که حاشيههاي اين آلبوم برايم زياد شده است.
چه حاشيههايي؟
آقاي مديري آنقدر معروف است که هر کاري انجام دهد، به شدت ديده و نقد ميشود. پس كار من هم خيلي سختتر است.
چهارمين آلبومي که داريد، چيست؟
آلبوم «هادي فيضآبادي» است که به زودي با آهنگسازي من منتشر ميشود. آلبوم او کاملاً فيوژن است و سازبندي متنوعي دارد. اين آلبوم با تمامي کارهاي گذشته هادي فيضآبادي متفاوت است و به زودي جزئيات بيشتري در مورد آلبومش عنوان خواهم کرد. اگر اين آلبوم پروموشن قوي داشته باشد، قطعاً موفق خواهد بود و شنيده خواهد شد. هادي فيضآبادي صداي گرم و دلچسبي براي گوش مخاطب ايراني دارد.
از آثار جديدتان اگر بگذريم، به نظر ميرسد در اواخر دهه پنجاه تا دهه شصت و حتي اوايل دهه هفتاد نقش آهنگسازها در موسيقي ايراني کاملاً مشهود بود. مثل آقايان لطفي، مشکاتيان و... که در عين خدمات ارزنده به موسيقي، در اين فضا بيشتر ديده شدند. اما در حال حاضر، با اين پديده مواجهايم که خواننده حرف اول را ميزند. به نظر ميرسد آهنگسازان نسل شما بار ديگر دارند اين مسأله را باب ميکنند. چون اکنون آهنگسازاني را ميبينيم که توانستهاند حضورشان را براي مخاطب ملموس کنند.
عموم مردم نميدانند نقش آهنگساز چيست و فکر ميکنند آهنگساز، موسيقيِ زيرصداي خواننده را ميسازد و خواننده خودش ميخواند. من با يک نفر به مدت ششماه در وين دوست بودم و او فکر ميکرد که من شاعرم! خيليها نميدانند تمام آن چيزي که خواننده ميخواند، در ذهن آهنگساز شكل ميگيرد. البته كه خواننده با توجه به توانايي خود، به آن رنگ و بوي خاص خود را مي دهد. ضمن اينکه ما اکنون در جامعه موسيقي ايران بيشترين آهنگساز را در دنيا داريم! فکر ميکنم تعداد آهنگسازان ما بيشتر از كل اروپا است. اکثر نوازندههاي ما يک پسوند آهنگساز هم پشت نام خود دارند و من نميدانم بدون گذراندن دورههاي آهنگسازي، چگونه صاحب چنين عنواني شدهاند. نميدانم، آيا کاري که ما آهنگسازها ميکنيم، خيلي هوسبرانگيز است؟ ما که روي صحنه نيستيم و معمولاً هم تشويقها مخصوص آنها است و عکسها هم از افراد روي صحنه گرفته ميشود.
اصولاً ما هنرمندان نميدانيم دنبال چه هستيم! چند روز پيش در رسانهاي خواندم که يک نوازنده پيانو و آهنگساز ايراني در کشور ديگر فلان کار را کرد. من آن شخص را ميشناسم و نوازنده بسيار خوبي است اما نميدانم چطور آهنگساز شده است. يا شخص ديگري گفته بود که مهيار عليزاده چرا اينقدر با عليرضا قرباني کار ميکند؟ او نميگذارد ما هم با او كار كنيم. من از آن فرد، آهنگي در عمرم نشنيدهام و اگر ساخته، چه کسي شنيده است؟ چنين افرادي که ليبل تقلبي آهنگساز دارند، هيچکدام به شکل آکادميک اين عرصه را دنبال نکردهاند و اگر کاري ميسازند، حداقل همسرشان بايد به عنوان احترام، ساختهاش را گوش کند! يا مثلاً تا کنون مبلغي براي آهنگسازي دريافت كرده باشند. چهطور شد كه يكمرتبه تصميم گرفتند آهنگساز باشند؟! پس آهنگساز به مدت هشت يا ده سال در دانشگاه و كنسرواتوار چه چيزي ياد ميگيرد؟
در موسيقي سنتي وقتي خواننده ساز و آواز اجرا ميکند، نميتوان گفت که توان آهنگسازي دارند؟
ابداً! آواز ايراني يک فرم از اجرا است و از درآمد شروع شده و پس از گوشهگرديِ بداهه -از روي منبع رديف- به اثري با ساز بداهه تبديل ميشود. در حالي که آهنگساز کسي است که دست به توليد و خلق از پيش تعيين شده همراه با خلاقيت هنري خود ميزند كه هر كسي اين موهبت را ندارد. آهنگساز بايد بداند چهطور پارتيتور بنويسد و روي آن فکر کند؛ چهطور مخاطب را درگير ذهن خودش كند؛ فرم بشناسد ولي تقليد نكند؛ هارموني بداند ولي از كسي ديكته نگيرد؛ شعر و ادبيات را بشناسد، نياز صوتي جامعه را بفهمد و... مثل اين است كه بگوييم هر كسي خواند، خواننده است! پيش از شروع گفتوگو، در مورد موسيقي پاپ صحبت ميکرديم.
دليل عدم ماندگاري موسيقي پاپ امروز ايران اين است که شب قطعه ميسازند و صبح پخش ميکنند! چرا «ديويد گيلمور» در سن هشتاد سالگي، روي هشت قطعه، سه سال زحمت ميکشد؟ مگر ميشود که شب بسازيد و صبح منتشر كنيد؟ انتظار داريد با اين فجايع موسيقي -كه حتي در موسيقي سنتي امروز ما هم نمونه زياد دارد- قطعات تاريخ مصرف نداشته باشند؟ مثلاً ميتوانيد تصور کنيد که «کريس ديبرگ» شب کار بسازد و صبح منتشر کند؟ خندهتان نميگيرد؟ به نظرتان «برامس» چند روز روي يك سمفوني يا قطعه كار ميكرده؟ شوئنبرگ چهطور؟
با اين شرايط و اين حجم آهنگساز تا کجا ميتوانيم پيش برويم؟
من و شما و همه بدنه موسيقي در اين زمينه تقصير داريم. ما به خوانندهسالاري در موسيقي دامن زدهايم. موسيقي را همه با اسم خواننده ميشناسند و موسيقي بيكلام براي مردم ديگر ذرهاي اهميت ندارد. چند وقت پيش در دانشگاه وين از من خواستند در مورد موسيقي امروز ايران صحبت كنم. آهنگهايي از خودم با صداي عليرضا قرباني و قطعاتي از تهمورس پورناظري با صداي همايون شجريان و قطعه «آرايش غليظ» از سهراب پورناظري را پخش کردم و به آنها گفتم که در آواز ايراني چنين تکنيکها و قابليتهايي داريم. استقبال کردند اما گفتند که موسيقي بدونکلام هم داريد؟ ناگهان من حيران و دستپاچه شدم و فقط ذهنم سمت استاد حسين عليزاده رفت و گفتم ما يک «نينوا» داريم که فقط در چنين شرايطي سراغش ميرويم.
يك كيهان كلهر معروف هم داريم. تعريف موسيقي ايراني، فقط و فقط کلام نيست و موسيقي جدي هر کشوري از موسيقي بيکلام سرچشمه ميگيرد. مثل ساز لطفي يا سهتار عبادي و يا امروز احمد پژمان و جوانترهاي بسيار ديگر. به اينجا که ميرسيم، ميگويند ما ادبيات غني داريم؛ اما جوانان ما چهقدر با ادبيات آشنايي دارند؟ چهقدر ادبيات كلاسيك ميخوانند؟ آيا اصلاً ميخوانند؟ عموم را عرض ميكنم نه خواص را. ضمناً موسيقي از ادبيات جدا است و ما به اشتباه، در ايران اين دو را دو عضو جدانشدني در نظر ميگيريم. فکر ميکنيم تنها ما ادبيات داريم. کشورهاي بسيار ديگر هم صاحب فرهنگ ادبي هستند؛ اما موسيقي بيکلام آنها کنسرت دوهزار نفره را سولدآوت ميکند. دولت و مردم آنها از موسيقي بيکلام حمايت ميکنند.
اما اين طبيعي است که در تمام دنيا خوانندهها شناختهشدهتر باشند.
در موسيقي جدي دنيا خوانندهها چهره اول نيست. اگر هم باشند، كنار بقيه هستند. مثلاً اگر قرار باشد موسيقي زندهاي از «شوستاكوويچ» اجرا شود، نام و اسم او در پوستر برنامه -با وجود اينکه در قيد حيات نيست- درج ميشود. تاريخ موسيقي جهان از ابتدا تا به حال، در دست آهنگسازان و نوازندهها بوده و هست. پس راه را اشتباه نرويم.
در موسيقي ايراني هم تا سالها چنين اتفاقي رخ ميداد.
بله، مثل همين آلبومي که به تازگي از استاد محمدرضا شجريان منتشر شده است. آقاي مشکاتيان جايگاه خودشان را داشتند. اما واقعاً جرياني شرايط را به اينجا رسانده و من تنها نميتوانم جلوي خوانندهسالاري را بگيرم. من چگونه ميتوانم جلوي تهيهکننده فيلم را بگيرم و بگويم که تو دنبال فلان خواننده براي تيتراژت نباش؟ ديگر امروز سريال حتماً بايد خواننده داشته باشد. در حالي که ما موسيقي سينماي هاليوود را به بهانه بازاري بودن مسخره ميکنيم اما در سريالهاي آنها چه خوانندهاي ميخواند؟ از هر ده تا يكي کلام دارد و بقيه بيكلاماند. در مورد سريالهاي ما، از هر ده تا اما ٨ تيتراژ كلام دارد.
موسيقي سريالهاي آنها آنقدر حرف براي گفتن دارد که ديگر نيازي به خواننده نيست؛ اما آيا موسيقي بيکلام ما هم در همين سطح است؟
در ايران به آهنگساز فضا داده نميشود تا بتواند کار خوب ارائه کند. ضمن اينكه وقتي نوازنده تار ما بدون اينکه آهنگسازي بداند، تبديل به آهنگساز ميشود، آن تم را چگونه توليد کند؟ اصلاً از كجا بياورد؟ موسيقي فيلم را اصلاً كجا فرا گرفته كه الان بيايد برايمان كار خوب بسازد؟ به آهنگسازان آکادميک هم که به قدر كافي فضا نميدهند و تعدادشان كم است و روابطشان اندك. وقتي نميتواند تِم جذاب توليد کند، در تيتراژ سريال اثري شنيده ميشود که مخاطب بياختيار ميپرسد خواننده ندارد؟
شما از 4 خواننده مطرح ايران، با سه نفرشان کار کردهايد. شما چرا نتوانستيد چهره جديدي در آواز معرفي کنيد؟
من با مهران مديري اثري توليد كردهام که فضايش به اين شکل تا کنون در ايران نبوده است. با هادي فيضآبادي هم همينطور. كارهايي هم كه با عليرضا قرباني و همايون شجريان و محمد معتمدي ساختهام، هر كدام تازگي خود را در فضاي امروز داشتند و از آنها به شدت دفاع ميكنم. كارهاي بيكلام فيلم و سريال و تئاتر و انيميشن هم داشتهام. در تمام آلبومها و كنسرتهايم قطعات بيكلام وجود داشته و از اين پس بيشتر هم ميشوند. كما اينكه من هم در همين جريان موسيقي ايراني هستم و خواسته يا ناخواسته بر موجها سوار ميشوم.
بحث مهران مديري جدا است؛ چون مثل اين است که فلان بازيگر نمايشگاه عکس برگزار کند. کسي به خاطر ديدن عکس به آن نمايشگاه نميرود حتي اگر عکس خوب وجود داشته باشد. بلکه غالباً براي ديدن بازيگر ميروند.
به نظرم كاملاً اينطور نيست. در هر هنرمندي قابليت ورود به شاخههاي ديگر هنري هست، ولي بايد درست انجام شود و از راهش. مثل خود من كه نوازنده بودم، آهنگسازي خواندم و كار كردم. موسيقيشناسي هم خواندم و امروز اين مهيار عليزادهاي هستم كه جلوي شما نشسته.
فکر نميکنيد آهنگسازها بتوانند با کمي رياضت و غلبه بر مسائل مالي، برخورد ديگري با وضعيت خوانندهسالاري موجود داشته باشند؟
وقتي شما وارد زندگي امروز ميشويد، بايد باهوش باشيد تا بتوانيد معيشت درستي داشته باشيد. گذران زندگي از راه هنر سخت است. پُز هم زياد دارد متأسفانه!
به نظر ميرسد که کمتر دلتان ميخواهد در هياهوها حضور داشته باشيد. اينطور نيست؟
براي من تبليغات تجاري دروغين و اغراقآميز براي مقوله هنر غيرقابلفهم است. استفاده از كلماتي چون بزرگترين، بهترين، بيشترين، گندهترين و... در پوسترها و بروشورهاي يك كنسرت، نشان از اهداف و افكار بسيار بسيار دور از هنر دارد. موسيقي و هنري كه خودش نتواند مخاطب جذب كند و به اين واژهها براي تبليغات متوسل ميشود، طبيعتاً مفهوم دروني و هنري به همراه ندارد و فقط زرق و برق پوچ است. بعضي از آلبومها و كنسرتهاي موسيقي داخلي، مرا ياد فيلمهاي هندي مياندازد!
برخي از اين جنجالها عمدي است و مثلاً جنجالهايي براي سلبريتيشدن است. عده ديگري هم هستند که چنين تلاشي دارند. ببينيد، شخصي در جايي کاري انجام ميدهد؛ اما دليلي ندارد که من راجع به آن آدم بدترين چيز را بنويسم. اگر اين نوشتن، زمينه انتقادي داشته باشد که مخاطبان جدي متوجه ميشوند. از سوي ديگر اين را هم متوجه ميشوند که كجا جنبه شيطنت داشته تا بقيه منتقد را بيشتر ببينند. وقتي کسي جواب فلان استاد را ميدهد، همين ميشود. من هم گاهي چيزهايي نوشتهام؛ ولي ديدم اگر من اين کار را انجام دهم، دوهزار نفر ديگر متن را ميخوانند و به کنسرتش ميروند تا ببينند که چه خبر است. در صورتي که من و همه ميدانيم که فلان شخص موزيسين يا خواننده نيست. ولي ناخواسته به معروفيت بيشتر او كمك كردهايم.
همه دوست دارند ديده شوند و اصولاً يكي از دغدغههاي امروز هنر است؛ جدي يا پاپيولار هم فرقي نميكند. مسأله آنجا است كه برخي موزيسينها دوست دارند بيش از آن چيزي باشند كه هستند و هنوز نشدهاند. «آروو پرت» موزيسين استونيايي است که در آلمان زندگي ميکند و من عاشق كارهايش هستم. او يكي از سه چهار موزيسين جدي دنيا است. اين آدم سلبريتي واقعي است. به كنسرت قطعات آقاي «پندرسکي» رفتم كه با حضور خودش اجرا ميشد. با همسرش كه وارد سالن شد، مردم به مدت ده دقيقه به احترام ايشان ايستاده تشويقش ميکردند. سلبريتي واقعي اين هنرمندان هستند. او هر زمان آهنگي نوشته، موسيقي جهان را جابهجا کرده اما هيچوقت در مورد «آروو پرت» چيزي ننوشته است! آناليز كردهاند ولي بد و بيراه نميگويند. مقدار زيادي از وقت موزيسينهاي ما به نقد نوشتن نادرست و با هدف مشخص در شبكههاي اجتماعي براي ديگران تلف ميشود.
آقاي «شمس لنگرودي» چندي پيش داستان جالبي تعريف ميکردند. ميگويند که اشخاصي ديدند بچهاي در حال گريهکردن است و دليلش را پرسيدند. آن بچه با گريه و اشاره به بالا ميگويد که بچه ديگر بالاي درخت در حال سيب خوردن است. به او ميگويند که بيا تو را هم بالاي درخت ببريم. اما کودک ميگويد نه، آن بچه را از بالاي درخت به پايين بياوريد! فرد پايين درخت در خودش اين جرأت را نميديد که بالاي درخت برود و سيب بخورد و به همين دليل ميخواهد آن فرد هم پايين بيايد. نمود اين داستان در موسيقي ايران به شدت زياد شده است!
متأسفانه اين روزها اينستاگرام در موسيقي ايران بسيار تعيينکننده شده است. خيليها در اينستاگرام معروف ميشوند و کنسرت ميگذارند. اينستاگرام مثل دانشگاهي شده که با مدرک چندصدهزار فالوئري ميتوان از آن فارغالتحصيل شد و کنسرت برگزار كرد! من هيچ كجاي دنيا چنين چيزي را نديدهام.
آيا ذات موسيقي ايراني با اين ميزان علاقه به ديدهشدن هماهنگ است؟ يا اصلاً ما موسيقي ايراني نداريم؟
اگر موسيقي کلاسيک ايراني مد نظرتان است که هماهنگ نيست. با موسيقي جدي هيچگاه هماهنگ نيست. کلاً سلبريتي از پاپيولاريته ميآيد و شما وقتي سلبريتي ميشويد، ناخودآگاه در رسته پاپ قرار ميگيريد. وقتي فلان خواننده ما کنسرت دارد و رهبر ارکستري روي صحنه حضور دارد، نام خواننده در پوستر برنامه بسيار بزرگ است و چهطور ميشود آن رهبر با همه دانش و اعتبارش بسيار کوچکتر باشد؟ اين نشانههاي پوپوليسم در هنر جدي است. موسيقي معاصر تعريف دارد و به آن موسيقي پيشرو ميگويند. بايد جريانساز باشد. موسيقي پيشرو را هيچکسي گوش نميدهد و پاپيولار نميشود.
ادغام پوپوليسم و هنر جدي در ذهن اجتماع، بيهودهترين و در عين حال نادرستترين كار ممكن است. دوستي كه آهنگساز هم نيست، تنظيماتش بر اساس تنظيمات موسيقي پاپ قبل از انقلاب است ولي ادعاي هنرمند معاصر بودن و جدي نوشتن ميكند، از بقيه هم ايراد ميگيرد كه پاپ مينويسند. خندهدار است. باور كنيد و باور كنيم كه در موسيقي، پاپ بودن و پاپ نوشتن بد يا نقد نيست؛ ليبل و برچسب اشتباه روي خود گذاشتن اشتباه است. من آرزو دارم روزي كنسرتي براي ٨٠ هزار نفر اجرا كنم.
اين اصرار به دستهبندي و برچسبگذاري ميان اهالي موسيقي بسيار بيشتر از مخاطبان است.
يکي از دوستان مصاحبه کرده و گفته بود چرا «حريق خزان» در بخش موسيقي ايراني در جشن سالانه موسيقي ما جايزه گرفته و موسيقي ايراني نيست. ما يک موسيقي کلاسيک ايراني داريم که رديف است و از آنجا شروع ميشود و به همان هم ختم ميشود. غير از اين، هر چه باشد، کلاسيک ايراني نيست ولي كلام فارسي دارد و رنگ ايراني، پس ايراني است.
کارهاي حسين عليزاده چهطور؟
کارهاي آقاي عليزاده موسيقي کلاسيک ايراني نيست. موسيقي مدرن ايراني است. احسان خواجهاميري و يا كارهاي من هم موسيقي ايراني هستند. ما موسيقي اسكانديناوي كه نمينويسيم! فردين خلعتبري يک آلبوم بيکلام دارد که موسيقي ايراني امروز است. آن جواني هم كه در مصاحبهاش گفته بود آلبوم «دخت پريوار» پاپيولار است اما «حريق خزان» نبود، منظور ديگري داشته.
هدف هيچ نيست جز تخريب با ليبل اشتباه. دوستي ميگفت: جايگاه يك هنرمند را ابتدا قشر فرهنگي و هنري و سپس عموم مردم معين ميكنند. اين كه او را چه صدا كنند، اين كه كجا بنشيند، اين كه چهقدر تشويقش كنند، اين كه پسوند اسمش چه باشد و... بعضيها به نظرم اين عناوين را به اشتباه به خودشان ميچسبانند؛ در حالي كه اسمشان اندازه آن سِمت يا سِمتها نيست و نتيجه معكوس ميدهد. نبايد صفات و پسوندها را خودمان روي خودمان بگذاريم. اجازه بدهيم اجتماع برايمان تصميم بگيرد كه قطعاً آن برچسب درست است و ماندگار. نه براي چند روز.
در همان آلبوم «حريق خزان» قطعه «ارغوان» خيلي در جامعه شنيده شد.
من قطعه «ارغوان» يا «بيقرار» را براي پاپيولار شدن نساختم؛ اما پاپيولار شد. در حالي که «دوستت دارم» در «دخت پريوار» را براي عموم مردم ساختم و کاملاً هم اِلمانهاي موسيقي پاپ را دارد. در همان آلبوم، رنگ و بوي موسيقي جدي هم هست. «مرثيه»، «دلتنگ»، «صبح آزادي» و «دخت پريوار» از آن جملهاند. در آلبوم «در شعله با تو رقصان» هم بيشتر تلاشم فضاسازي بود. قطعه «پردهنشين» را در اين ميان به همراه «درياي بيپايان» بسيار دوست دارم.
فکر ميکنم يکي از دلايلي که آهنگسازها تا اين حد براي سلبريتيشدن تلاش ميکنند، اين است که اصولاً حقوق مادي آنها در مسائلي مانند اجراي زنده رعايت نميشود. شايد از لحاظ معنوي نام آهنگساز در کنسرتها و فروش آثار ذکر شود، اما منفعت مادي زيادي براي او وجود ندارد.
اتفاقاً مدتي قبل يکي از کارگردانها پرسيد که بابت شبهاي اجراي آثارت در کنسرتها پول ميگيري؟ گفتم بله، هميشه. اين موضوع بايد همهجا رعايت شود. هر اجرايي از ساختههاي من انجام شود، دستمزد ميگيرم. چون با همين حرفه زندگيام را ميگذرانم. اين شرايط براي هر مؤلفي بايد رعايت شود. وقتي آهنگساز بابت اجراي آثارش در کنسرتها يا پخش آثارش در مكانها و رسانههاي مختلف، درآمد كسب كند، ميتواند با خيال راحت کارش را انجام دهد. اگر گردش مالي براي اهالي موسيقي و آهنگسازها وجود داشته باشد، شايد کمتر دنبال سلبريتيشدن بروند. البته از اين بُعد هم بايد نگاه کرد که مثلاً اگر آهنگساز امنيت مالي داشته باشد، پيشنهاد هر پروژهاي را نميپذيرد. اين را من به خوبي لمس كرده و ميکنم. خود من هم گاهي اوقات اثري که دوست ندارم را به خاطر پول مينويسم.
آهنگساز گراني هستيد؟
بله، در حد خودم آهنگساز گراني هستم.
يکي از فعاليتهاي اخير شما مربوط به اجرا در جشن نوروز مقر سازمان ملل بود که هفته اول فروردينماه در اتريش برگزار شد. لطفاً کمي هم در مورد اين اجرا براي ما توضيح دهيد.
اين برنامه روز چهارم فروردين به ميزباني سازمان ملل متحد در شهر وين برگزار شد و جمعي از ديپلماتها و سران کشورهاي مختلف به عنوان ميهمان در آن حضور داشتند و گروه «نگاه» به سرپرستي من در اين برنامه روي صحنه رفت. ما بر اساس کنداکتور تعريفشده، دو قطعه را اجرا کرديم که يکي از کارها ريتميک و ديگري اثري با شعر «عليرضا کليايي» بود. محمد خدادادي (نوازنده ني و آواز)، پژمان پارسمهر (نوازنده سنتور)، ارغوان اتابکي (نوازنده ويولن) و عماد عطارزاده (نوازنده کيبورد و پيانو) اعضاي گروه «نگاه» در اين برنامه بودند. خودم هم نوازنده ديوان و همخوان بودم.
در جريان جشن جهاني نوروز، گروههاي موسيقي از کشورهاي ديگر که نوروز را جشن ميگيرند نيز روي صحنه رفتند؛ اما گروه ايراني بيشترين بازخوردها را دريافت کرد. مهمانان خارجي حاضر در اين مراسم، پس از برنامه به سراغ ما ميآمدند و نظرات مثبتي نسبت به اين اجرا داشتند. آنها همچنين از من در مورد نحوه تهيه و خريد قطعات سوال ميکردند که از چه سايتي ميتوانند کارها را تهيه کنند. اما متأسفانه من پاسخي براي سوال آنها نداشتم و همين مسأله يکي از ضعفهاي بزرگ ماركتينگ موسيقي امروز ما است.
در بخش آخر برسيم به نامها و آلبومهايي که چند وقت اخير منتشر شده است.
بخشهايي از آلبوم «درصط» را در اينستاگرام و فضاي مجازي شنيدم و فکر ميکنم آلبوم خوبي باشد. دو قطعه از آلبوم «رگ خواب» را شنيدهام. قطعه «آهاي خبردار» را دوست داشتم.
غير از موسيقي ايراني چه کارهايي را گوش ميکنيد؟
کارهاي «ميلاد درخشاني» را دوست دارم. ميان تلفيقيها کارهاي گروه «بُمراني» را شنيدهام و دوست داشتم. قطعهاي از «داريوش آذر» از گروه پالت را هم شنيدم كه دوست داشتم.
و موسيقي راك چهطور؟
موسيقياي كه امروز مثلاً به عنوان «موسيقي راك» توسط گروههاي راك و تلفيقي و حتي ايراني به خورد مخاطبان داده ميشود، بيكيفيتترين نوع موسيقي راك است كه تا به حال شنيدهام. اين آثار را يا تا آخر نتوانستهام گوش كنم و اواسط قطعه مجبور به قطع كردن موسيقي شدهام و يا هيچگاه راغب نبودهام آهنگ را براي بار دوم گوش دهم. كم پيش ميآيد كه انتقاد كنم ولي اين آثار ضعيف كه عمدتاً بياطلاع علمي و يا توان كافي توليد ميشوند، جامعه را با اين موسيقي دشمن ميكنند. موسيقي راك اصولي دارد كه فرمهاي پاپ در آن كار نميكنند. سبك راك اشعاري را براي آهنگسازي نياز دارد كه با روح و اساس اين موسيقي همگون باشد؛ نه شعر عاشقانهاي كه براي موسيقي پاپ يا ايراني سروده شده است.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۰۶۴۳۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سفربه تهران قدیم؛ اولین مجری برنامههای مهران مدیری سکته کرد (+عکس)
شادروان سلامی با اجرای برنامههای تلویزیونی پرطرفداری، چون مسابقه هفته و پرواز ۵۷ از چهرههای شناخته شده سیما در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۷۰ محسوب میشود.
به گزارش اطلاعات آنلاین، روزنامه اطلاعات ۳ اردیبهشت ۱۳۷۳ خبر درگذشت و یک روز بعد خبر خاکسپاری این مجری را منتشر کرد. خبر را بخوانید و عکس کمالالحق سلامی و عکسی از ارژنگ امیرفضلی و سعید آقاخانی در برنامه پرواز ۵۷ را تماشا کنید.
منبع: اطلاعات آنلاین
کانال عصر ایران در تلگرام