Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-04-27@11:25:25 GMT

ميديا فرج‌نژاد: حرفم را با سازم مي‌زنم

تاریخ انتشار: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۲۴۵۶۵۳

خبرگزاري آريا - آهنگسازاني در عرصه موسيقي ايران قد علَم کرده‌اند که هر کدام‌شان مي‌توانند تأثيري مهم بر آينده‌ي موسيقي ايران داشته باشند. نسلي که غالباً با سرعت ساز مي‌نواختند اما آرام‌آرام پيش آمدند و دارند خودشان را ثابت مي‌کنند. نسلي که همچون ساز نواختن‌شان سرکش‌اند و سخن‌هاي تازه‌اي براي گفتن دارند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

نگاه‌شان به موسيقي متفاوت از نسل‌هاي گذشته و استادان‌شان است. آنها در موسيقي ايراني که خواننده و کلام حرف اول را مي‌زند، بيشتر تمرکزشان را روي موسيقي بي‌کلام گذاشته‌اند.
 
يکي از نوازندگان و آهنگسازان اين نسل، «ميديا فرج‌نژاد» است. فرج‌نژاد هم تار مي‌نوازد و هم آهنگسازي مي‌کند. آلبوم‌هاي بسياري را هم تا کنون منتشر کرده است. «طغيان»، «جرس»، «راه بي‌نهايت» و «باداباد» از جمله‌ي آثار او است. او در ماه‌هاي گذشته پروژه‌اي تازه را آغاز کرده که شيوه‌ي انتشارش با شيوه‌هاي رايج در ايران متفاوت است و «عصيان» نام دارد. «تارنگ» و «پرسه» دو قطعه از آلبوم «عصيان» است که تا کنون در فضاي مجازي منتشر شده‌اند. قرار است در طول سال 1396، ديگر قطعه‌هاي اين آلبوم هم به تناوب و با فاصله‌هاي تقريباً يک‌ماهه منتشر شده و در نهايت، اواخر سال، مجموع اين قطعه‌ها در قالب آلبوم «عصيان» عرضه شوند. دو قطعه‌ي منتشر شده از «عصيان»، تا کنون با استقبال خوبي از سوي مخاطبان موسيقي مواجه شده و بسياري از علاقه‌مندان به موسيقي، منتظر شنيدن ديگر قطعه‌هاي اين آلبوم در ماه‌هاي آينده هستند. به بهانه‌ي آلبوم «عصيان» با ميديا فرج‌نژاد درباره‌ي اين اثر و همچنين اوضاع کنوني موسيقي ايران صحبت کرده‌ايم:
  * پروژه‌ي «عصيان» از چه زماني شکل گرفت و ايده‌اش به ذهن‌تان خطور کرد؟حدود 6 سال پيش بود که آلبومي با عنوان «طغيان» منتشر کردم که مبنايش بر تار و تنبک استوار بود. در روند ضبط، به اين نتيجه رسيديم که دوستان ديگري هم مي‌توانند به اين پروژه اضافه شوند. جالب اين که اين اضافه‌شدن‌ها با پيشنهاد خود دوستان بود. من در حال ضبط بودم که امير مرزبان بر اساس حالي که از موسيقي دريافت کرده بود، شعري گفت. از او خواستم شعر را بخواند و من هم روي آن سه‌تار نواختم. حسين عليشاپور هم وقتي موسيقي را شنيد، گفت که دوست دارد در اين فضا حضور داشته باشد و آوازش را خواند. در عين حال آوازي آماده کرده بود که رويش کار کرديم و در نهايت آن را هم خواند. اين دو قطعه تنها بخش‌هاي باکلام آلبوم «طغيان» شد.
  * به نظر مي‌رسد سرچشمه‌ي «عصيان» همان «طغيان» است. پس بهتر است از «طغيان»‌ برايمان بگوييد و اين که اين پروژه چه‌طور شکل گرفت و چه نگاهي به آن داشتيد.پروژه‌ي «طغيان» را خيلي دوست داشتم و واقعاً تجربه‌ي جذابي بود. «طغيان» دغدغه‌هاي من بود. هنگام ضبط اين پروژه، احساس مي‌کردم درونياتم را بدون واسطه، به مخاطب منتقل مي‌کنم. اين مسئله خيلي لذت‌بخش بود. در نهايت هم بازخوردي که از «طغيان» گرفتم، منحصر به فرد بود. از سوي ديگر، هنگام ضبط اين آلبوم آشفتگي‌هاي زيادي داشتم. در روند ضبط آلبوم بوديم که خبر مرگ پدربزرگم را به من دادند. به جاي رفتن فوري به شهرستان، ترجيح دادم به استوديو بروم و قطعه‌ي «بي‌تو» را ضبط و به روح پدربزرگم تقديم کنم. همه اين‌ها در آن بازه زماني، براي من لذت‌بخش بود. امروز و بعد از به سرانجام رساندن پروژه‌هاي ديگر، احساس نياز دروني کردم که بدون‌واسطه و حتي بدون اديت‌هاي استوديويي با مخاطب ارتباط بگيرم.
  * منظورتان از اديت‌هاي استوديويي و اين که مي‌خواهيد بدون واسطه با مخاطب صحبت کنيد، چيست؟معمولاً در استوديو از هر امکاني استفاده و بارها و بارها قطعه را تکرار کرده و جاهاي بدش را حذف مي‌کنند تا در نهايت، بهترين اجرا به گوش مخاطب برسد. اما در پروژه «عصيان» من اين کار را نمي‌کنم. به استوديو مي‌روم و قطعه را بر اساس حس و حال آن لحظه‌ام مي‌نوازم و سالم‌ترين و دست‌نخورده‌ترين شکلش را به دست مخاطب مي‌رسانم. در پروسه مستر هم از سيستم‌هاي آنالوگ استفاده مي‌کنم و از فضاي ديجيتال فاصله مي‌گيرم.
  * انتخاب نام «عصيان» مي‌تواند مفاهيم بسياري در دل خود داشته باشد. چه‌قدر اين پروژه برايتان شخصي است و «عصيان» کدام حالت دروني شما را مي‌خواهد روايت کند؟«عصيان» براي من فرار از زندگي شهري و اتفاق‌هاي بدي است که پيرامونم رخ مي‌دهد. فرار از نديدن آسمان. وقتي در تهران راه مي‌روم، احساس مي‌کنم سقف آسمان کوتاه شده است. احساس مي‌کنم همه خانه‌هاي يک طبقه و ويلايي گذشته به برج‌هاي سربه‌فلک‌کشيده‌اي تبديل شده‌اند که آدم‌ها در آن زندگي مي‌کنند و شايد هيچ‌کسي همسايه‌اش را نشناسد. «عصيان» طعنه‌اي است که من به اين فضاي زندگي شهري و اتوماتيک امروزي مي‌زنم. دوست دارم کاري را بکنم که دوست دارم؛ بدون اين که به اين فکر کنم مخاطب از من چه مي‌خواهد. من مي‌خواهم با مخاطب حرف بزنم.
  * تا کنون دو قطعه از آلبوم «عصيان» را منتشر کرده‌ايد و هر دوي اين آثار بي‌کلام بوده‌اند. الان نسل شما نگاه ويژه‌تري نسبت به موسيقي بي‌کلام دارد. در نسل گذشته، موسيقي بي‌کلام در کار چند آهنگساز گزيده‌کار ديده مي‌شد؛ اما اکنون ميان هم‌نسلان شما اين اتفاق بيشتر ديده مي‌شود.تغيير کلام زبان، يکي از اين دلايل است. يعني زبانِ گفتارِ ما نسبت به 50 سال پيش فرق کرده و به شدت عقب افتاده است. فاصله ميان زبان محاوره و زبان معيار، بسيار زياد شده است. مقصرش هم دولت و هم هنرمندان و هم خود مردم هستند. جماعتي دست به دست هم داده‌اند تا زبان از حالت فاخر به زباني دم‌دستي و محاوره‌اي نزول پيدا کند؛ حتي در نوشتار. اين مسأله، استفاده از کلام را براي برخي از آهنگسازان دشوار کرده است. خود آهنگساز، شعر را کامل نمي‌فهمد و نمي‌تواند درست بخواند. بعد نمي‌تواند آهنگ خوبي روي آن شعر بسازد. اين باعث مي‌شود که استفاده از شعر و ادبيات کلاسيک در زمان ما براي مخاطب و حتي آهنگساز دشوار شود.

از طرف ديگر، ما در زمانه‌اي زندگي مي‌کنيم که با هجمه‌ي آثار باکلام مواجهيم و هر سايتي پُر است از هزاران قطعه‌ي باکلام. موسيقي باکلام به شما پيامي مي‌دهد که گاهي پيامي نازل و بيهوده و گاهي هم ارزشمند است. اما موسيقي بي‌کلام دنياي ديگري است. در موسيقي بي‌کلام، به شما اين فرصت داده مي‌شود تا با اصل موسيقي بي‌واسطه ارتباط برقرار کنيد. اين باعث مي‌شود که موسيقي بي‌کلام، مخاطب خاص خودش را داشته باشد. نکته ديگر که باعث شده من و هم‌نسلانم به سمت موسيقي بي‌کلام برويم، اين است که ما در جامعه‌اي شلوغ زندگي مي‌کنيم. در همهمه زندگي مي‌کنيم. پس نياز داريم آرام و به تنهايي حرف‌مان را بزنيم و مخاطب هم بشنود. اگر جامعه اين حرف را مي‌پذيرد، دليلش اين است که مردم جامعه دوست دارند خلوتي براي خودشان داشته باشند. من در خلوت خودم ممکن است خيلي از موسيقي‌هاي باکلام را راه ندهم. فرض کنيد شما مي‌خواهيد کتاب بخوانيد و موسيقي باکلام هم در حال پخش است و خواننده هم دارد شعري را مي‌خواند. خواندن آن شعر و کلام خواننده، تمرکز شما را از کتاب خواندن مي‌گيرد. در نهايت هم نه کتاب را دقيق درک مي‌کنيد و نه موسيقي را به درستي متوجه مي‌شويد. پس موسيقي بي‌کلام کارکرد و جاي خاص خودش را دارد. گاهي لازم است آدم حرف نزند. فراموش نکنيد من با افتخار، ابتدا نوازنده تار بودم و بعد آهنگساز شدم. اين لطف بزرگ خدا است که به من قابليت نوازندگي را هم عطا کرده. بيشتر از اين که حرف بزنم، بلدم تار بزنم و حرفم را با سازم مي‌زنم.
  * يک سال پيش از درگذشت زنده‌ياد لطفي، مصاحبه‌اي با او داشتم و او در آن مصاحبه موضوع مهمي را مطرح کرد. مي‌گفت بايد به سمتي برويم که نوازندگان موسيقي ايراني حرفي براي گفتن داشته باشند. يعني اهل تفکر و انديشيدن باشند و هنرشان صرفاً در نوازندگي‌شان خلاصه نشود. يعني اگر سازش را از او گرفتيد، حرفي هم براي گفتن داشته باشد.اهل حرف بودن، لزوماً به معناي راندن کلام نيست. شما ممکن است شاعر خوبي باشيد اما گوينده و مجري خوبي نباشيد. صحبت من از حرف زدن، در تقابل با مجري خوبي مانند احسان عليخاني است. من هيچ وقت نمي‌توانم مثل احسان حرف بزنم ولي خيلي بهتر از او تار مي‌نوازم. (خنده)
  * شايد منظور زنده‌ياد لطفي، مؤلف بودن هنرمند بود. شما در موسيقي ايراني آثاري داريد که قابل تأمل هستند و به راحتي نمي‌شود از کنار آنها گذشت. مي‌خواهم درباره‌ي شرايط مؤلف بودن برايمان بگوييد. آهنگساز مؤلف چه ويژگي‌هايي دارد و براي رسيدن به تأليف، چه بايد کرد؟مؤلف بودن شرايطي دارد. وقتي مي‌خواهيد مؤلف باشيد و با شعر کار کنيد و براي جامعه اثري بسازيد، بايد با جامعه آشنا و از آن آگاه باشيد. پس بايد جامعه‌شناسي بدانيد. وقتي مي‌خواهيد با کلام کار کنيد، بايد شعر و ادبيات را بشناسيد. اگر براي مردمِ جغرافيايي خاص کار مي‌کنيد، بايد تاريخ بدانيد. بايد متناسب با احوال جامعه تصميم‌گيري کنيد و صداي جامعه را بشناسيد و فرياد بزنيد. پس بايد بر رخدادها و اخبار تسلط داشته باشيد. همه اين‌ها دست به دست هم مي‌دهد تا شما اطلاعات عمومي خوبي داشته باشيد و بعد برويد سراغ اين که من مي‌خواهم «عصيان» کنم. هر کسي مي‌تواند «عصيان» کند، اما اين که شما کار را به گونه‌اي انجام دهيد که توهين به مخاطب‌تان نباشد، مقوله‌اي جدا است. متأسفانه نگاه عميق در موسيقي اين روزهاي ما وجود ندارد. حتي خوانندگان موسيقي ايراني هم بيشتر به سمت انتشار آثاري تمايل دارند که عامه‌پسند محسوب مي‌شوند.

تازگي‌ها مد شده که خوانندگان موسيقي ايراني، علاقه‌مند به توليد موسيقي مصرفي شده‌اند. مصرفي نه به مفهوم موسيقي خوب پاپ يا تلفيقي، بلکه از نوع موسيقي بي‌هويت و کم‌فکر تلفيقي. اتفاقي که مي‌افتد، به اين ترتيب است؛ قطعه‌ي نخست ضبط و خيلي هم شنيده مي‌شود. خواننده با شعري کلاسيک برخوردي غيرکلاسيک کرده و سازبندي عجيب و غريب و کارهاي خاصي کرده و شنيده شده است. خواننده فريب اين شنيده شدن را مي‌خورد. چنين آثاري براي مخاطب از روي کنجکاوي جذاب‌اند. بعد مي‌خواهد اثر دوم را توليد کند و توليد هم مي‌کند، اما بازخورد اول را ندارد. علت چيست؟ دليلش اين است که اين کار يک بار حس کنجکاوي مخاطب را برانگيخته و ديگر جذاب نيست. اين مخاطب نگاهي تخصصي ندارد و مخاطبي گذرا محسوب مي‌شود و خواننده و آهنگساز، براي جلب رضايتش، بايد کار عجيب و غريب‌تري بکنند. پس کلام ادبيات کلاسيک را کنار مي‌گذارد و به کلامي محاوره مي‌رسد. اين روند ادامه پيدا مي‌کند تا زماني که پله‌پله پايين مي‌آيد و به جايي مي‌رسد که هنرمند درمي‌يابد ديگر خودش نيست و بازيچه‌ي دست مخاطب شده است. يعني مخاطب به هنرمند مي‌گويد که چه کار کند و او هم همان کار را مي‌کند.
  * اين مسئله‌اي است که خيلي از هنرمندان ما درگيرش هستند.متأسفانه بله.
  * البته اين هنرمندان در اينجا اين توجيه را مطرح مي‌کنند که اثر بايد ميان مخاطبان بازخورد داشته باشد و شنيده شود. به هر حال هنرمند به مخاطب نياز دارد.هنرمند به چه ميزان مخاطب نياز دارد؟ بگذار پرسشي را مطرح کنم. کساني مانند محمدرضا شجريان، شهرام ناظري، حسين عليزاده، محمدرضا لطفي را در نظر بگيريد. آيا همه مردم ايران اين هنرمندان را دوست دارند؟ آيا همه مردم ايران کارهاي اين هنرمندان را حفظ‌اند؟
  * قطعاً نه. شايد درصد کمي از مردم ايران آثار اين هنرمندان را به‌طور جدي دنبال مي‌کنند.آيا اين هنرمندان آدم‌هاي بزرگي نيستند؟ آيا مخاطب ندارند؟ اين هنرمندان مخاطباني دارند که جدي و عاشقانه کارشان را دنبال مي‌کنند. مخاطباني هستند که عمر پاي هنرمندشان گذاشته‌اند. مخاطبان اين بزرگان، هنرمندشان را قبول داشته‌اند. خيلي از طرفداران‌شان وقتي در بحراني اجتماعي گير کرده‌اند، صداي خود را در آثار آن هنرمند شنيده‌اند. مگر زماني که استاداني مانند شجريان و ناظري رشد کردند، موسيقي پاپ وجود نداشت؟ آيا موسيقي پاپ در آن زمان مخاطب نداشته است؟
  * مخاطبان موسيقي پاپ در آن زمان خيلي بيشتر از الان هم بوده‌‌اند. شايد بسياري از علاقه‌مندان به هنر اين پرسش را در ذهن دارند که لزوم مخاطب موسيقي ايراني شدن چيست؟ و اصلاً مخاطب موسيقي ايراني شدن شرايطي هم دارد يا نه؟روزي يکي از دوستان از من پرسيد که چرا مخاطبان موسيقي پاپ از مخاطبان موسيقي ايراني بيشترند؟ گفتم مخاطب موسيقي براي فهميدن موسيقي ايراني بايد علاقه‌مند به فرهنگ ايراني باشد؛ بايد ادبيات بداند، بايد با تاريخ آشنا باشد؛ کسي که تاريخ را مي‌شناسد، مطالعه کرده است. اين علاقه‌مندي را خانواده‌ها براي کودکان ايجاد مي‌کنند. من خيلي آزرده‌خاطر مي‌شوم وقتي بچه‌اي را مي‌بينم که گوشي موبايل پدر و مادرش را گرفته و با يک اپليکيشن، مي‌تواند هر نوع موسيقي را دانلود کند و بشنود. اين بچه در طول روز، حشويات بسياري را مي‌شنود. به‌طور حتم، اين کودک با کودکي که موسيقي جدي شنيده و زيبايي برايش تعريف درستي شده، فرق مي‌کند.

من برادري دارم که حدود 18 سال از من کوچک‌تر است و الان در هنرستان موسيقي تحصيل مي‌کند. وقتي برادرم نوزاد بود، ساز محمدرضا لطفي در آلبوم «عشق داند» را برايش پخش مي‌کردم تا بخوابد. آلبومي هم «جمشيد عندليبي» داشت که تکنوازي ني بود. اين اثر را هم براي برادرم پخش مي‌کردم. برادرم بعدها علاقه‌مند به نوازندگي شد. رشته‌اش رياضي بود اما تغيير رشته داد و رفت هنرستان موسيقي. وقتي زيبايي را براي کودکي به درستي تعريف کنيم، اين کودک در آينده اين زيبايي‌ها را به جامعه پس مي‌دهد. اين اتفاقي فرهنگي است که در جامعه ما رخ نمي‌دهد. متأسفانه پدر و مادرها خيلي برايشان مهم نيست که کودکان چه‌قدر آبشخور فرهنگي دارند. در ساعت هنر مدارس ما براي بچه‌ها فقط نقاشي و خوش‌نويسي تدريس مي‌شود. اين دو هنر ارزشمندند؛ اما هنر فقط نقاشي و خوش‌نويسي نيست. چرا بچه‌هاي ما نبايد بدانند موسيقي ارزشمند کدام است؟ موسيقي هنري است که کلام را هم در دل خود دارد. چرا نبايد به اين فکر کنيم که کودکان ما بايد زنگ موسيقي داشته باشند؟
  * در سال‌هاي اخير در ژانر موسيقي سنتي، آثار بسيار اندکي توليد و منتشر شده است. ورود خوانندگان موسيقي ايراني به عرصه‌هاي موسيقي پاپ و موسيقي‌هاي عامه‌پسند هم مشهود است. متأسفانه موسيقي ايراني هم به سمت اِلمان‌هاي پاپ مي‌رود. تأثير آهنگسازان در به وجود آمدن چنين روندي چيست؟ اصلاً تعريف‌تان از آهنگساز موسيقي ايراني را برايمان بگوييد.من پيش‌تر هم گفته‌ام که خود را آهنگساز موسيقي سنتي نمي‌دانم؛ بلکه پايبند به اصالت‌هاي موسيقي ايراني و علاقه‌مند به هويت ايراني هستم. من موسيقي سنتي کشورمان را از بهترين استادان اين هنر آموخته و در کنارش به تحصيل موسيقي پرداخته‌ام. اما به يک حقيقت باور دارم و آن اين است که براي ارائه موسيقي باهويت ايراني، آهنگساز مي‌بايست شرايطي داشته باشد. ابتدايي‌ترين شرط آن است که موسيقي ايراني و رپرتوارش را بشناسد و حفظ باشد. تفاوت بين مايه‌ها و گوشه‌ها و ظرافت‌هاي موسيقي سازي و آوازي ايران را بشناسد. نه اينکه اگر جايي نام گوشه‌ي «گَوِشت» را ديد، آن را «گوشت» بخواند! يا مثل بعضي به‌اصطلاح آهنگسازان موسيقي ايراني، از خواننده در استوديو بپرسد اين گوشه نامش چيست!

دومين شرط، دانستن ادبيات ايران است. نه‌تنها تحقيق و مطالعه ادبياتِ منظوم، بلکه منثورات را نيز خوانده باشد؛ سواد ادبي موسيقيدان ايراني تعيين‌کننده است. چرا که موسيقي و ادبيات ما با هم آميخته‌اند. اگر موسيقيدان ايراني تنها موسيقي بداند، انگار 50 درصد راه را رفته است؛ در حالي که او بايد بتواند اشعار را صحيح بخواند و حداقل يک بخش از کليله و دمنه يا تاريخ بيهقي را از رو خوانده باشد. شرط واضح بعدي اين است که بتواند براي ساز ايراني بنويسد. يعني خصوصيت‌هاي ارکستر ايراني و نحوه سازبندي صحيح و هارموني و کنترپوانِ کارا در موسيقي اصيل ايراني را بشناسد و راهکارهاي آميختگي اين سازها را با سازهاي غربي بداند. موسيقيدان ايراني ملزم به دانستن ريتم‌هاي ترکيبي است؛ چرا که يکي از جذابيت‌هاي موسيقي اصيل و سنتي ما در جهان، تنوع ريتميک و ريتم‌هاي ترکيبي است.

ديگر شرط مهم براي آهنگساز موسيقي سنتي، دراماتورژي است. يعني آهنگساز بايد بتواند حالات متنوع بشري را با موسيقي‌اش بيان کند؛ حالاتي مانند اندوه، يأس، شادي، سرزندگي، هيجان، خشم، اعتراض، آشفتگي، جنون و شيدايي. تنها بسنده کردن به يکي از اين حالات، نشان ضعف است. شما فکر کنيد هر چه يک آهنگساز بسازد، اندوهگين باشد. خب بايد اين سؤال مطرح شود که آقاي محترم! بقيه حالات بشري چه شد؟ تازه پس از اين شروط اوليه، مي‌شود به چنين فردي موزيسين موسيقي ايراني بگويي و تا آهنگساز شدن، هنوز راه بسيار است. من پس از تأليف و انتشار بيش از 100 ساعت موسيقي ايراني، در حضور نام‌هايي مثل پرويز مشکاتيان، حسين عليزاده، فرامرز پايور، همايون خرم، مرتضي حنانه و... جسارت نمي‌کنم که مدعي آهنگسازي باشم و خود را شاگرد مي‌دانم. آن‌وقت هستند کساني که هنوز يک خط ساز ايراني ننوشته‌اند، به صرف همکاري با يک خواننده موسيقي ايراني، خود را آهنگساز موسيقي ايراني مي‌دانند!
  * با توجه به تعاريف شما، آيا مي‌توان اين برداشت را کرد که بسياري از آثار چند سال اخير خواننده‌هاي مشهور ما، فاقد هويت ايراني است؟بله. موسيقي ايراني حتي در دوره فعلي و با شاخصه‌هاي امروزي، باز تعاريف مشخصي دارد. اينکه در يک پَد زهي، يک‌سري نُت‌هاي کشيده بخوانند و تمام آثار يک آلبوم، تنها در ريتم‌هاي دوچهارم و سه‌چهارم باشد و آهنگساز اثر هم توانايي نوشتن حتي يک ساز ايراني را نداشته باشد و در نهايت، تنها پارامتر ايراني، صداي خواننده و چند تحرير باشد، اين که موسيقي با هويت ايراني نيست. بگذاريد يک حقيقت آشکار را به شما بگويم. پَدنويسي بلا و آفت موسيقي ما شده است. شما کافي است اندکي پيانو و توالي آکورد بدانيد و کمي آکومپانيمان بشناسيد -که تمام اين‌ها را در دو سال اول دانشجويي به شما مي‌آموزند- و يک «ميدي پلِيِر» و يک سيستم کامپيوتر خانگي با تعدادي نرم‌افزار مثل «کيوبيس» و «نئوندو» و در نهايت نرم‌افزارهايي تکميلي براي نُت‌نويسي مثل «سيبليوس» و «فاينال» داشته باشيد. نوشتن بسياري از اين پَدها به همين راحتي است و نيازي به هيچ نبوغي ندارد. چرا که موسيقي‌هاي اين‌چنيني فاقد ارزش‌هاي موسيقي غربي هم شده‌اند. شما در بسياري از اين آثار، موتيف و تِم اصلي نمي‌شنويد، وارياسيون بي‌معني شده و ملودي‌هاي بي‌نظير و جادويي وجود ندارند. ايراني هم که نيست! بيشتر به اين مي‌ماند که عوامل، تنها به دنبال توليد بوده‌اند و هيچ پيام و انديشه خاصي وجود نداشته است. البته اين را هم اضافه کنم که من از خوانندگان باسابقه کشورمان توقع ندارم تأليف کنند، اما تشخيص اينها بسيار ساده است و به دانش خاصي هم نياز ندارد.
  * شما در بيست‌ودو سالگي آلبوم «راه بي نهايت» را منتشر کرديد. آن آلبوم هم داراي ارکستراسيون زهي بود و هم سازبندي ايراني. ولي بعد از آن تا آلبوم «جرس» ديگر سراغ ارکستر زهي نرفتيد. آيا مي‌توان اين‌طور برداشت کرد که شما هدف‌تان از ابتدا اين بوده که از سازهاي غربي فاصله بگيريد؟موسيقي براي من زماني جذاب مي‌شود که کشف و شهودي وجود داشته باشد. من راهِ رفته را دوباره نمي‌روم و نمي‌خواهم در چرخه تکرار و ابطال بيفتم. از ارکستر زهي استفاده نکردم اما در آلبوم «خواب خورشيد» حتي با گيتار باس هم دونوازي کردم و زماني به سراغ استفاده مجدد از زهي رفتم که حرف تازه‌اي براي گفتن داشتم. اگر آن‌چه در بيست‌ودو سالگي ساخته‌ام، مثل موسيقي امروزم باشد، بايد آهنگسازي را کنار بگذارم و اين شاخصه بسيار مهمي است که آهنگساز اگر در هر اثرش نسبت به اثر پيشين پيشرفت نکند، بايد کنار بکشد و به خودش براي آموختن مجدد، زمان بدهد. موزيسين نبايد شهوتِ ارائه اثر داشته باشد. بايد زمان بگذارد و ياد بگيرد تا به ايده و تأليف و ارائه برسد. در غير اين صورت، موسيقي‌اش بيهوده است.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۲۴۵۶۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

(تصاویر) برگزاری نماز جماعت پشت سر محمود احمدی‌نژاد!

منبع: ساعدنیوز

دیگر خبرها

  • تأکید مدیر شبکه آموزش بر پاسداشت زبان فارسی و شعر و موسیقی اصیل ایرانی
  • اهمیت ویژه به پاسداشت زبان و ادبیات فارسی ، شعر و موسیقی اصیل ایرانی در شبکه آموزش
  • پاسداشت ادبیات، شعر و موسیقی اصیل ایرانی در شبکه آموزش
  • آواز علیرضا قربانی در استادیوم فوتبال؛ جدی می‌فرمایید؟
  • احمدی نژاد می‌گفت مشکل ما خود رهبری است!
  • سنندج؛ خاستگاه فرهنگ و هنر اصیل ایرانی
  • گل اول تراکتور و ذوب آهن + فیلم
  • داستان تیتراژ سریال دلیران تنگستان
  • داستان تیتراژ سریال«دلیران تنگستان»/ وقتی موسیقی ایرانی محترم است
  • (تصاویر) برگزاری نماز جماعت پشت سر محمود احمدی‌نژاد!