با موسیقی به جنگ تهاجم فرهنگی برویم
تاریخ انتشار: ۳۱ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۱۱۴۸۳۷
گروه تئاتر و موسیقی: نی، فلوت و سازهای مشابه اینها را میتوان در بسیاری از فرهنگها و مناطق جغرافیایی براحتی یافت. بهزعم اغلب هنرمندان و مخاطبین جدی موسیقی، در میان سازهای گوناگون، نی از جمله سازهاییست که ارتباطی عمیق با مخاطب برقرار و او را بسرعت با خود مأنوس میکند.
به گزارشبولتن نیوز به نقل از روزنامه ایران، نی در ادبیات فارسی هم بسیار به کار رفته و مولوی بیش از هر شاعری در وصف نی و اشتیاقش به آن شعر سروده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جناب استاد عندلیبی! بهعنوان پرسش اول بفرمایید چه شد که در دنیای سازهای ایرانی شما ساز نی را انتخاب کردید؟
تقریباً 10 سال سن داشتم که درشهرسنندج و کلاسهای فرهنگ وهنروقت که مسئول آن استاد حسن کامکار (روحشان شاد) بودند آموزش موسیقی را با سازآکاردئون شروع کردم؛ 2سال بعد از آن به عضویت گروه نوجوانان و ارکستر بزرگسالان فرهنگ و هنر سنندج درآمدم و در کنارآموزش و تعالیم مختلف موسیقی در اکثر نقاط کشور به همراه ارکستر بزرگسالان اجرای کنسرت داشتیم. از همان ابتدا علاقه بسیاری به صدای نی داشتم واغلب در ایام ماه مبارک رمضان دل بهصدای تکنوازیهای نی استاد حسن کسایی که از رادیوپخش میشد میسپردم.
آن زمان در کلاس موسیقی استاد کامکار در رابطه با یک کنسرت که در استانداری و با گروه نوجوانان برگزار شد مشکلاتی پیش آمد که تصمیم گرفتم دیگردرکلاسهای ایشان شرکت نکنم البته این امرمزیدی برآن شد که پیگیر و مصممتر به آموختن هرچه بیشتر ساز نی باشم. متأسفانه در آن موقع نه استادی برای تعلیم بود و نه تلویزیونی و نه امکاناتی برای آشنا شدن با نواختن این ساز که کجای لب و دندان قرارگیرد بنابراین برای به صدا درآوردن این ساز سختیهای بسیاری متحمل شدم؛ البته بهصورت موروثی گوش من با موسیقی آشنا بود و دریک خانواده اهل موسیقی به دنیا آمدهام. ازخانواده پدری پسرعمویم به نام ایرج عندلیبی یکی ازخوانندگان رادیو سنندج و از خانواده مادری یکی از داییهایم به نام حکمت نوبری ازخوانندگان رادیو سنندج بودند. مهمترازآن پدربزرگم معروف به خلیفه صمد که صدای بسیار گرمی داشت یکی از نوازندگان دف درکردستان بودند.
چه شد به سبک نی نوازی استاد کسایی علاقهمند شدید؟
استادحسن کسایی از جمله استادانی هستند که روی ساز نی زحمات بسیاری کشیدهاند. دوران ایشان با آمدن رادیو، بیسیم، اکو ودیگر ابزارهای صوتی همراه بود که درصدابرداری بسیارتأثیرگذاشت. پدر استاد کسایی تاجر بود و ایشان درخانوادهای ثروتمند پرورش یافت و برای یادگیری و تغییرو تحول ساز فرزندش (استاد کسایی) ماهها استاد صبا و دیگر استادان را به اصفهان دعوت میکرد تا از هنراین استادان در مجالس خود و دیگران بهره ببرد؛ دیگراینکه اقامت طولانی چنین استادانی در منزل پدراستاد کسایی سبب شد تا فرزندش ازهنرآنها تلمذ کند و آموزش ببیند.
استاد کسایی درجایی اشاره داشتهاند من با این ساز حتی یک تومان هم درآمد کسب نکردهام و زندگی ایشان از ارثی که پدرشان به یادگار گذاشته بودند تأمین میشد البته آن دوران حقوق اندکی هم از رادیو و تلویزیون دریافت میکردند که در اوایل انقلاب این حقوق و مزایا به کلی قطع شد و این بیمهری و کم لطفی به استادان بزرگ موسیقی است. نکته قابل توجه این بود که استاد ارثیه خود را در راه خدمت به فرهنگ و هنر استفاده کرد و به همین دلیل ایشان جایگاه ویژهای دربین هنرمندان دارد. ناگفته نماند درابتدا استاد کسایی به دنبال موسیقی آوازی بودند که متأسفانه تحولی که در دوران بلوغ درایشان اثرگذاشت باعث شد شفافیت صدای استاد از بین برود و روی به ساز نی بیاورند.
البته یادگیری ساز نی برای استاد کسایی چندان دوراز ذهن نبود به این دلیل که اگرچه مردم اصفهان شناخت کافی ازسازهای ایرانی نداشتند اما نوازندگی نی وموسیقی آوازی درمیان مردم اصفهان مشهور و مشهود است.
چطور شد با استاد لطفی در سنندج آشنا شدید؟
با استاد محمدرضا لطفی درسنندج آشنا شدم ایشان کمک بزرگی درحق من کردند و بسیار درصدد یادگیری نوازندگیام بودند. ازاستاد لطفی تقاضا کردم یک ساز نی برای من تهیه کند اما گفتند نی نواختن بسیاردشواراست و باید زیرنظراستاد باشد و قبول نکردند من چون نمیخواستم بگویم به نواختن نی آشنا هستم و دراین زمینه کارکردهام درآخر مجبور شدم و گفتم میتوانم صدای ساز را دربیاورم وقتی شروع به نواختن کردم بسیار تعجب کرد وگفتم ازطریق گوشی یاد گرفتهام.
سال 54 دردانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران در رشته موسیقی قبول شدم آزمون ورودی دانشگاه برعهده استاد نورعلی خان برومند بود اما چون ایشان نابینا بودند استاد لطفی ایشان را همراهی میکردند.دراین آزمون دربین 30شرکتکننده نفر ششم شدم و نمره خوبی در سازم دریافت کردم. بعد از آن با حمایت استاد لطفی به واحد موسیقی که درمیدان ارگ قرار داشت و استاد ابتهاج مسئول آن واحد بودند راه یافتم و با تشکیل گروه عارف با حضور آقای مشکاتیان و آقای حسین علیزاده بهعنوان نخستین عضو این گروه پذیرفته شدم.
به غیراز آشنایی با صدای ساز استاد کسایی از طریق رادیو آیا در حضور ایشان آموزش ساز نی داشتهاید؟
خیر. صدای زیبای سازاستادهمیشه درگوش ما بوده واکثریت نوازندگان نی شاگردان غیرمستقیم استاد بودند. ایشان برای ساز نی زحمات بسیاری کشیدند و همیشه این علاقه و ارادت در من وجود داشت که از نزدیک با استاد دیدارداشته باشم و هر زمان که برای تدریس به اصفهان میرفتم بسیارمشتاق دیدارایشان بودم و شاید تنها ماهی یک بار یا دوماه یک باراین اتفاق رخ میداد.هر زمان که به منزل استاد میرفتم شروع به نواختن سازنی میکرد و من این کارها را ضبط و جمعآوری کردهام و معتقدم این کارها جزو بهترین سازهای استاد است که هنوزمنتشر نشده و تصمیم دارم بهعنوان بخشی از حرفهایترین سازاستاد کسایی آنها را منتشرکنم.
آن زمان که به دیداراستاد کسایی رفته بودم آلبوم «نینوا» بتازگی منتشر شده بود و آقای علیزاده کاست «نی نوا» را به من دادند تا به استاد تقدیم کنم وقتی استاد آلبوم را دیدند گفتند اسم شما هم که دراین آلبوم نوشته شده است و وقتی آلبوم را گوش دادند جملات اجرا شده نی را کنترل کردند و اشاره داشتند که ما نیزاز اینگونه کارها بسیارانجام دادهایم.
آلبوم «نینوا» تحول عجیبی درموسیقی بیکلام ایجاد کرد اثری که نوازندگی نی آن برعهده شما بوده و قطعاً یکی از آثار شناخته شده ساز نی است دراین مورد کمی توضیح میفرمایید.
آقای علیزاده درآهنگسازی موسیقی بیکلام بسیار باتجربه هستند و پیش ازاین هم درآثاری چون «سواران دشت امید»، «حصار» و... همکاری صمیمی داشتهایم.حدودا 12 سال سن داشتم شور فکرت امیراف یکی از آهنگسازان آذربایجان را گوش میدادم حتی برای خود من هم باعث تعجب بود که چه علاقهای درمن وجود داشت که این آهنگها را گوش میکردم و با آن سن کم چگونه به دستم رسید.
این امرباعث شد انگیزهای جدید برای ساز نی در ذهنم جرقه بخورد بنابراین درضبط موسیقی فیلم «چوپانان کویر» که قطعاتی برای همنوازی چند نی نوشته شده بود درمورد این اثرجدید با آقای علیزاده صحبت کردم هدف هردو ما دراین کار انجام تجربههای تازه بود. من دراین کار تمام تلاشم را برای نواختن ساز نی انجام دادم و یک کار تیمی شکل گرفت اما متأسفانه کارتیمی برای ما ارزش ندارد بلکه موفقیت آن منحصر به فرد خاصی میشود.
درتولید آلبومهای موسیقی خصوصاً موسیقی بیکلام نوازندهها هم نقش مهمی ایفا میکنند اما آهنگساز خالق آن اثراست و کمتر نوازندهها به چشم میآیند.
به نظرمن این موضوع به خلاقیت و احساس خود نوازنده هم بستگی دارد بهطورمثال در«نینوا» نخستین سؤالی که در ذهن مخاطب شکل میگیرد این است که نوازنده نی آن چه کسی بوده است؟ روزی که این آلبوم منتشر شد نام نوازندگان روی جلد به چشم می خورد اما متأسفانه با مرور زمان بهطورعمد نام تکنواز نی به روی جلد کمرنگ و امروز در گوشهای از صفحات آلبوم تنها بهعنوان تکنوازان اشاره شده است این درحالی است که نوای نی سخنران این آلبوم بوده تا جایی که مخاطب در ذهن خود به دنبال نوازنده ساز نی بوده است.
تم موسیقی «نینوا» بهصورتی ساخته شده است که بی شباهت به موسیقیهای مذهبی نیست کمی دراین مورد توضیح میفرمایید.
ملودی این کارمثنوی نوا است و گوشههای نوا برای ارکستر و نی ساخته و تنظیم شده است و درواقع فرم خاصی ندارد اما چون آن دوران ما ارکستری دراختیار نداشتیم از ارکستر مجلسی صدا و سیما تقاضای همکاری کردیم آن زمان مسئول وقت آقای بیگلریپور بودند ودر قبال این همکاری رسانه ملی امتیاز پخش این کار را از آن خود کرد به همین دلیل درمناسبتهای مختلف این اثر پخش میشود که بیشترمناسبتهای مذهبی است به همین دلیل «نینوا» رنگ مذهبی به خود گرفت.
با زنده یاد استاد پرویزمشکاتیان در گروه عارف همکاری داشتید چه شد که این گروه از هم پاشیده شد؟
پس ازکنسرت «دستان» در سال 66 به دعوت رادیو WDR درآلمان، اعضای گروه عارف دیگرهمکاری چشمگیری نداشتند و چون آقای مشکاتیان سرپرست این گروه بودند به غیرازنوازندههای ثابت این گروه که متشکل از بیژن کامکار، اردشیر کامکار، حسین علیزاده، ارژنگ کامکار محمد فیروزی و بنده بودند با نظر شخصی خود آقای مشکاتیان نوازندههای مختلفی به این گروه وارد شد که انسجام و همبستگی گروهی دیگر از بین رفت؛ علاوه برآن مشکلات خانوادگی نیزباعث شد سالهای سال فعالیت این گروه متوقف شود و همکاری ما با این گروه قطع شد، پس از آن در سال 84 استاد مشکاتیان ازمن وخانواده کامکار دعوت کردند که به همراه آقای شهرام ناظری اجرایی در سالن وزارت کشور داشته باشیم هرچند که اعضای جدیدی از شاگردان خود در این گروه حضور داشتند اما چون آقای مشکاتیان از دوستان قدیمی و یکی از آهنگسازان مطرح موسیقی ایرانی بودند تصمیم گرفتیم باردیگر این گروه احیا و راهاندازی شود اما به سبب عدم تعهدات مالی و مشخص نبودن قرارداد این همکاری باردیگر قطع شد و پس ازفوت آقای مشکاتیان دیگر گروهی به اسم عارف شکل نگرفت. آثاری چون «مرکب خوانی»، «بیداد» و«دستان» را دراین گروه ضبط کردهایم. البته آلبوم «طریق عشق» با صدای استاد شجریان از اجراهای قدیمی گروه عارف بوده که بتازگی منتشر شده است.
اشاره داشتید کار گروهی در ایران ارزشی ندارد با این حساب چطور شد با استاد شجریان این همکاری انجام گرفت.
همکاری با استاد متشکل از یک گروه کوچک با 3 نوازنده بود اما با تعداد بیشتر اینگونه کارها میسر نیست. اوایل انقلاب تعدادی هنرمند بودیم که درگروه شیدا وعارف بهصورت قراردادی در واحد موسیقی رادیو فعالیت میکردیم زمانی که واقعه جمعه سیاه (17 شهریور) رخ داد روز بعد از آن به واحد موسیقی رفتیم؛ درهمان روز به همراه گروه شیدا و گروه عارف و آقای ابتهاج که مسئول آن واحد بودند به سبب اعتراض به کشتار مردم از رادیو استعفا دادیم.
البته آقای شجریان 3-4 ماه بعد به ما ملحق شدند بعد از آن مدتی در زیرزمین منزل آقای لطفی تمرین میکردیم یک روز درهمان زیرزمین مشغول تمرین بودیم که آقای شجریان بسیار ناراحت و سراسیمه به آنجا آمدند و گفتند فضای رادیو بهصورتی است که نمیتوانم کار کنم پس از آن با همکاری ایشان اثر بسیارخوب«شب نورد» یا چاووش 2 تولید و منتشرشد.
درواقع تا اردیبهشت 58 تمامی فعالیتهای این دو گروه درهمان زیرزمین صورت گرفت وپس از آن با همفکری یکدیگر کانون یا مؤسسه فرهنگی - هنری چاووش را راهاندازی کردیم که درطبقه چهارم این ساختمان کانون نویسندگان قرار داشت که پس از یک سال این کانون بسته شد و آنجا را به محلی برای ساختن سازهای مختلف ایرانی تبدیل کردیم این اتفاقات تنها به خاطر عشق به هنرو موسیقی سرزمینمان بود. در همان دوران در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نیز فعالیت داشتیم اما متأسفانه این همکاری چندان پایدار نبود وتعدادی ازدوستان هنرمند با برچسب زدن کمونیست باعث شدند که حقوق همه ما قطع شود و دیگر این همکاری صورت نگیرد.
بعد ازآن اکثر فعالیتهای ما در کانون چاووش بود و تا سال 63 ادامه داشت بعد از بسته شدن کانون چاووش درسال 64 همکاری من با آقای شجریان و آقای مشکاتیان نیز ادامه داشت که حاصل این همکاری «بیداد» و«نوا مرکب خوانی» و «دستان» بود. البته این همکاری تا سال 75 ادامه داشت و آثاری چون «آسمان عشق»، «سروچمان»، «پیام نسیم»، «دل مجنون»، «رسوای دل» و «یاد ایام» به این دوره برمی گردد و تمامی این کارها با صمیمیت روی صحنه اجرا و به همان شکل منتشر شده است.
نسبت به شرایط امروز موسیقی و نوازندهها آیا ضرورت چنین گروههایی احساس میشود؟
بله صد درصد. خاصیت شرایط اجتماعی به این شکل شده است و این کاررا فقط استاد شجریان میتوانند انجام بدهند به این دلیل که ایشان هم نزد مردم و هنرمندان محبوب هستند و به نوعی پدرموسیقی محسوب میشوند اما متأسفانه چنین اتفاقی رخ نداد.
چرا این کار انجام نگرفت؟
به این دلیل که هنر نیازمند پشتوانه دولتی است ما میگوییم آقای شجریان این کاررا انجام بدهد اما درواقع شخصیت ما هنرمندان به گونهای است که هیچگاه بهدنبال کارهای سفارشی نبودهایم. با آنکه استاد شجریان دررسانه ملی فعالیت و برنامه داشتند اما هرگز کارهای سفارشی را قبول نمیکردند.
البته پیش ازانقلاب حمایتهای بیشتری صورت گرفت وهنرمندان حقوق بسیار خوبی دریافت میکردند اما بعد از انقلاب شرایط تغییرکرد و کمترین بودجه به موسیقی اختصاص یافت درحال حاضرهم آثاری که از صدا وسیما به گوش میخورد اغلب کارهای مناسبتی بوده و موسیقی صرف تولید نمیشود و اگر هم برفرض موسیقی خوب وجود داشته باشد آرشیو میشود و به گوش مردم نخواهد رسید. بهطور مثال دربرنامه «راه آسمانی» که درمورد مولانا بود و با آقای معلم اجرا کردیم چون تصویر ساز درآن وجود داشت این صد برنامه هیچگاه پخش نشد. به عقیده من سیاست حاکمیت در مورد موسیقی باید تغییر کند.
چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
متأسفانه سیاست حمایت از فرهنگ و هنر این مرز و بوم در حاکمیت بیاهمیت شده است. البته امروزه هنرمندان بهصورت شخصی آموزشگاه و تدریس خصوصی دارند و درارکسترها فعالیت میکنند اما نه به صورتی که انتظار یک هنرمند است؛ کافی است دو برنامه ارکسترهنرمندی کنسل شود همین امرانگیزه، زحمت و خیلی چیزهایی دیگر که هنرمند به آن وابسته است را میشکند. خود من به شخصه اگر یک مقدار کار هنریام کمتر شده به این دلیل است که به دنبال کارهای مناسبتی نبودهام البته درحال حاضر هم بهصورت خصوصی و هم درآموزشگاههای موسیقی تدریس انجام میدهم.
در آلبوم «باباطاهر» با صدای علیرضا افتخاری شما بهعنوان آهنگساز کار معرفی شدهاید اما خانم سیما بینا ادعا داشتند این اثر بازنوازی آثار قدیمی موسیقی است که شما کاور کردهاید آیا این صحبتها صحت دارد؟
خیر. ادعای نادرستی است این یک کارمحلی بود و ساخته ایشان نیست. البته با خانم سیما بینا درآلبوم محلی «برق شمشیر» همکاری داشتهایم و کار روی مقامهای محلی ساخته شده است. کارهایی که درشهرستانها ساخته میشود با عنوان موسیقی فولکلوریا محلی است که یک نوازنده محلی آن را میسازد و به مرور زمان اینگونه کارها به شهرت میرسد بنابراین نمیتوان ادعا کرد موسیقی متعلق به شخص خاصی بوده است.
شما چه سبکی را در ساز نی ایجاد کردید؟
دو آلبوم بیکلام به اسم«به یاد گذشته» از آثار استاد صبا و همچنین سه آلبوم از ردیف میرزا عبدالله که در آن ردیف برای نی روایت شده است برای نخستین بارمنتشر شد این کارها نخستین مجموعه تدوین شده برای ساز نی است.
استقبال از ساز نی درآموزشگاههای موسیقی نسبت به دیگر سازها به چه صورت است؟
زمانی که «نینوا» منتشر شد چون مردم عادت به موسیقی بیکلام نداشتند بسیار خوب با این کار ارتباط گرفتند واستقبال بینظیری از این ساز به عمل آمد اما چون سازها دررسانه ملی به نمایش در نمیآید مردم کمتر با آن آشنایی دارند. «نینوا» باعث شد هنرجویان بسیاری علاقهمند به یادگیری ساز نی شوند و بعد ازآن آلبوم «پاییز نیزار» را منتشر کردم آلبومی برای جوانان علاقهمند به موسیقی تلفیقی که درآن از موسیقیهای الکترونیک استفاده شده و بازتاب بسیار خوبی داشت و به تنهایی خود را در بین مردم معرفی کرد.
در ادبیات کهن ما نام ساز نی بارها
آمده است قدمت این ساز به چه دورانی بر میگردد.
در تمام دنیا سازهایی چون فلوت و نی وجود دارد و از قدیمیترین سازهایی است که انسان به آن دست یافته است اما نی هفت بند مخصوص ایران است که با زبان، دندان و لب اجرا میشود. قدمت این ساز از تارهم بالاتراست اما شاید آدم عاشقی نبوده که این ساز را به آن مرحلهای که باید برساند این امر به توان ما نوازندهها و آهنگسازان بستگی دارد. نی یک چوب است و تلاش و شخصیت ما نوازندهها میتواند سازرا بسازد و اگر کسی چون استاد کسایی نبود قطعاً این ساز تا به امروز بهصورت یک موسیقی محلی مطرح میشد. اما بازهم شناخت از این ساز محدود است برای اینکه ما به خودمان زحمت نمیدهیم که فرهنگهای دیگر را سرکشی کنیم و بیشتر دوست داریم در خودمان باشیم. نوآوری درکشور ما بدبختی است.حکیم فردوسی برای ازبین نرفتن زبان فارسی اشعار زیبایی را سرودهاند و همین امر باعث شد این زبان سالم بماند.
تلفیقهایی که امروزبه گوش میرسد را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا آنها هم صدمهای برای فرهنگ و هنر ما خواهند بود؟
تعدادی از کارها بدرستی تلفیق شده است اما موسیقی امروز راه خود را گم کرده است. درجامعه ما سیاست اجتماعی بدرستی تثبیت نشده است.
راهبر این کار چه کسانی هستند؟
باید ازهنرمندان دعوت و درخواست شود اینکه من با سابقه کاریام بخواهم درتالار وحدت کنسرت برگزار کنم اما اجازه اجرا ندهند باعث از بین رفتن انگیزه میشود. آنقدر پروسه کاری اجرای کار سخت شده است که به پشیمانی میافتم.
شرایط و اوضاع امروز موسیقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
تعداد کارهایی که میشنویم به نسبت خوب است. متأسفانه رادیو و تلویزیون بیش از اندازه از یک نوع موسیقی حمایت میکنند و این اتفاق خوبی برای جوانان نیست وقتی ما از تهاجم فرهنگی صحبت میکنیم باید بگذاریم موسیقی خوب به گوش نسل امروز برسد و نباید مسائل سیاسی را آلت دست خودمان کنیم. دولت باید از کارهای هنری حمایت کند آثار استادانی چون شجریان باید از رسانه ملی به گوش برسد نه اینکه از اسم و رسم و محبوبیت او استفاده کنید.
کارهایی که امروز در بازار موسیقی به گوش میرسد روند خودش را از دست داده است و هنرمندان ما برای محبوبیت دست به هرکاری میزنند هنرمند باید خودش باشد و نه تقلید. امروز شجریان یک کاریزما شده است و همه هنرمندان به مانند سبک او میخوانند این اتفاقات در ساز زدن هم وجود دارد تقلیدهای بیاساس که یک تعداد از جوانان ما دست به کارهایی میزنند که جنبه هنری ندارد و غیر از هنر میخواهند مطرح شوند درحالی که ابتدا باید عیار هنری خود را بالا ببرید تا شهرت پیدا کنید. البته به اجتماع امروز هم نقد است تعدادی از هنرمندان جوان عرصه برای فعالیت و مطرح شدن ندارند و به همین دلیل رو به کارهای غیر اخلاقی میآورند و زیر پای یکدیگر را خالی میکنند.
منبع: بولتن نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۱۱۴۸۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آن چه از تهاجم ناکام آمریکاییها بر پهنه کویر طبس باقی ماند
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ۱۳ آبان ماه ۱۳۵۸ در تهران، «جیمی کارتر» رئیس جمهور ایالات متحده که از سوی افکار عمومی تحت فشار بود تصمیم گرفت با یک عملیات نظامی اقدام به آزاد کردن گروگانها کند.
روز ۴ اردیبهشتماه سال ۱۳۵۹ بود که کماندوهای آمریکایی آموزش دیده در آمریکا که پیش از این در مصر تمرین کرده بودند با استفاده از چند فروند بالگرد و هواپیما از خلیج فارس پرواز کرده و وارد خاک شدند.
این گروه عملیاتی روز ۵ اردیبهشت در صحرای طبس بر اثر طوفان شن، دچار سانحه شدند و عملیات «پنجه عقاب» آمریکاییها شکست خورد.
«بهرام محمدیفرد» نخستین عکاسی بود که این واقعه مهم تاریخی را به ثبت رساند. روایت او از حضور در محله حادثه و صحنههایی که دیده بود را در ادامه میخوانیم:
حدود ساعت ۱۴ روز جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۵۹ از حزب جمهوري اسلامي خيلي سربسته به مسئولان روزنامه خبر دادند كه آمريكاييها به طبس آمدهاند، دچار سانحه شدهاند و امكانش هست كه در منطقه حضور داشته باشند. بعد از ظهر در راهپله دفتر روزنامه بودم كه سردبير به من و غلامحسین افشردی [شهید حسن باقری؛ فرمانده نابغه جنگ] گفت: «بايد به طبس برويد.»
بنده به همراه شهيد باقري كه در آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامي بود و يك راننده، با جيپ آهو ظرف ۱۵ دقيقه آماده شدیم و راه افتادیم. چون امكان حضور آمريكايیها در طبس وجود داشت اسلحه هم با خودمان برداشتيم.
براي رفتن به طبس بايد حدود ۱۲۰ كيلومتر جاده فرعی را طي ميكرديم. مسير رمل بود و گاهي به سختي خودرو را از رمل بيرون ميكشيديم. به پاسگاه ژاندارمري رسيديم. آنها از جريان مطلع نبودند و فقط ميدانستند از لشكر ۷۷ خراسان، نيروهايي به محل حادثه اعزام شدهاند. سربازان ژاندارمري در ابتدا به خاطر احتمال حضور كماندوهای آمريكايی از رفتن ما به منطقه ممانعت كردند اما پس از اصرار شهيد باقری به همراه ۲ نفر از آنها به منطقه رفتيم.
حدود ۲ كيلومتر مانده بود كه به محل حادثه برسيم كه با يك تانكر سوخته كه حامل نفت بود، مواجه شديم؛ ماجراي اين تانكر سوخته از اين قرار بود كه ساعت ۲۲ روز ۴ ارديبهشت، بالگردهاي آمريكايي با مشاهده تانكر در آنجا، به طرف آن تيراندازي كردند و پس از انفجار تانكر فكر كردند كه راننده تانكر كه يزدي بود و كاظم باقرپور نام داشت، كشته شده است. در حالي كه آن راننده از ناحيه صورت گلوله خورده با استفاده از فرصت تاريكي شب از منطقه خارج شده بود. این راننده در مسير با خودرويي كه به طرف حادثه در حال حركت بود، مواجه شد و او را وادار كرد كه برگردد و راننده تانكر نيز سوار آن خودرو شده و به بيمارستان رفته بود.
تقريباً ساعت ۱۱ صبح روز شنبه ۶ ارديبهشت به عنوان نخستين گروه عكاس و خبرنگار به طبس رسيديم؛ از نظر مشخصات جغرافيايي، محل واقعه در ۱۶۵ كيلومتري شهرستان طبس و ۲۷۰ كيلومتري يزد قرار دارد و محل حادثه براي رانندگان محلي به «ريگ شترا» معروف بوده است. آمريكاييها دور تا دور محل حادثه و هليكوپترهاي سالم مين كار گذاشته بودند؛ فقط دو هليكوپتر سالم در آنجا ديديم كه يكي راست جاده و ديگري چپ جاده قرار گرفته بود. يكي از هليكوپترهاي منهدم شده توسط جنگندههاي خودمان بمباران شده بود و هنوز در شعلههاي آتش ميسوخت. از يك هواپيماي سی ۱۳۰و يك هليكوپتر كه به هم برخورد كرده و كاملاً سوخته بودند جز تلي از خاكستر و آلومينيوم ذوبشده چيزي باقي نمانده بود.
ما در عكسبرداري و تهيه گزارش فقط ۴ نفر از مزدوران آمريكايي را ديديم. خلبان سی ۱۳۰ پاهايش شكسته و به خاطر شدت درد دندانهايش را روي هم فشار داده بود و ساعتش به رغم دماي بالاي انفجار بنزين هواپيما هنوز كار ميكرد و ديگر خلبانان و خدمههاي هواپيما به بيرون پرتاب شده بودند كه هردو كلاه داشتند. يكي بهرو افتاده و يكي به پشت و سوخته بود. جعبه سياه هواپيماي سي۱۳۰ نيز لابهلاي بقاياي هواپيما به چشم ميخورد كه بعدها جسد ۹ نفر را پيدا كردند كه يكي از آنها ايراني بود.
در ۱۰۰متري محل فرود هليكوپترها نيز، آثار خون شهيد منتظرقائم كه بر زمين ريخته بود، مشاهده شد. جعبه مهمات مختلف از جمله دو جعبه مواد منفجره، نوار فشنگ تفنگ ام ۱۶، ۲ عدد تيربار، يك كلت سوخته و تعدادي بمب دستي، گاز اشكآور و حتي ديناميت و مقدار زيادي پوكه شليك شده و فانسقه، جافشنگي، سه خشاب بيست تيري ام ۱۶، دو دستگاه دوربين زاويهياب و مقادير زيادي ماسك ضدگاز، چند چادر و دو سه تا چتر نجات، كلت سوخته كاليبر۵، مخازن بزرگي كه بعداً فهميديم براي تدارك سوخت اضافي همراه آورده بودند، تعدادي رختخواب و پروژكتور، مقادير زيادي شكلات و آدامس، تعداد زيادي موچين، پولهاي ايراني و خارجي و بعضاً سكههاي نيمسوخته، يك جيپ كوچك روباز و چهار موتور سيكلت پرشي تريل از جمله بقاياي كودتاي آمريكاييها بود.
از صحنههایی که دیدم، گزارش تصويري تهيه كردم اما امكاناتي در شهرستان فراهم نبود تا عكس را ارسال كنم. شهيد «حسن باقري» هم گفت: «حالا كه تا اينجا آمدهايم براي زيارت به مشهد هم برويم» من گفتم: «اين كار واجبتر از زيارت است و بايد هرچه زودتر به تهران برگرديم تا من اين گزارشهاي تصويري را تحويل دهم» چون ما نخستين عكاس و خبرنگار حاضر در صحنه بوديم، دلم ميسوخت و دوست داشتم قبل از همه عكس و گزارش ما منتشر شود.
با شهيد باقري خيلي بحث كرديم اما شهيد باقري روي حرف خودش بود و راننده هم بدش نميآمد به زيارت برود. مسير ما به سمت مشهد بود. بين راه شهيد باقري خوابيد و من به راننده گفتم: «به تهران برگردد»، راننده هم برگشت. حدود ۳۰ كيلومتر رفته بوديم كه شهيد باقري پس از بيدار شدن از خواب، متوجه تغيير مسير شد و به راننده گفت: «مقصد ما مشهد است و بايد دور بزند» بالاخره به مشهد رفتيم اما تا ۶ ـ ۵ ساعت من و باقري باهم حرف نزديم.
ساعت ۱۲ شب رسيديم مشهد و چون هنوز صفحهبندي روزنامه باز بود، شهيد باقري براي روز ۷ ارديبهشت گزارش خود را تلفني ارائه داد. من هم عكسها و گزارش تصويري را پس از بازگشت به تهران ارائه دادم كه در روزنامه منتشر شد.
«بهرام محمدیفرد» از عکاسان پیشکسوت روزنامه جمهوری اسلامی است که عکسهای بسیاری از دوران دفاع مقدس دارد. آلبوم تصاویر او توسط انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس به چاپ رسیده است.
انتهای پیام/